مولوی شریف زاهدی از علمای برجسته اهل تسنن بلوچستان که پس از تحقیق و بررسی به مذهب اهل بیت علیهم السلام گروید، در بیان خاطرات خود چنین مینویسد:
«خیلی فکر کردم که با کدام روایت یا کتاب برای اهل تسنن ثابت کنم که «مولی» در حدیث غدیر، به معنای دوست نیست، بلکه به معنای پیشوا و رهبر است.
تا این که روزی مشغول مطالعه یکی از کتابهای «مولوی محمد عمر سربازی» بودم. مطالعهام که تمام شد و کتاب را که بستم، دیدم روی جلد آن نوشته شده: «نویسنده مولانا محمد عمر سربازی» فوراً به ذهنم آمد که از مولویها، معنای کلمهی مولانا را بپرسم و سؤال کنم که چرا به محمد عمر سربازی، مولانا میگویند؟ از چند مولوی سؤال کردم. پاسخی که به من دادند، این بود که:
«مولانا» یعنی واجه ؛ یعنی رهبر ما، پیشوای ما. به آنها گفتم: من تعجب میکنم «مولا» دربارهی بزرگانتان معنای واجه و رهبر میدهد ولی در سخن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به معنای دوست آمده است!
روزی یکی از دوستان اهل تسنن به دیدنم آمده بود. گفت و گوی مفصلی درباره حقانیت اهل بیت علیهم السلام داشتیم از جمله به خطبهی حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در غدیر خم استناد کردم. ایشان میگفت: «مولا» در این حدیث به معنای دوست آمده است. نهایتاً هرچه دلیل آوردم قبول نکرد.
خداحافظی کرد و به سمت بلوچستان حرکت کرد. یک ساعت از رفتنش گذشته بود که به او زنگ زدم و گفتم: کار خیلی مهمی با شما دارم باید برگردی. گفت: من باید بروم، وقت ندارم برگردم. خانوادهام منتظرم هستند، چه کاری با من داری؟ تلفنی بگو. گفتم: کار مهمی دارم، نمی توانم تلفنی بگویم، باید خودت اینجا باشی.
خیلی اصرار کردم تا این که برگشت. وقتی به من رسید گفت: چه کار مهمی داری که من را از این همه راه برگرداندی؟ گفتم: میخواستم بهت بگم: دوستت دارم! گفت: همین! گفتم: بله. همین را خواستم به شما بگویم. دوستم ناراحت شد و گفت: خانوادهام منتظرم بودند و باید میرفتم، این همه راه من را برگرداندی که بگویی دوستت دارم، اذیت میکنی؟
گفتم: سؤال من همین جاست. چطور وقتی شما با عجله به سمت خانوادهای که منتظرت هستند میروی و شما را از راهتان بر میگردانم تا به شما بگویم «دوستت دارم»؛ ناراحت میشوی و در عقل من شک میکنی، ولی وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) دهها هزار نفر را که با عجله به سمت خانوادهی خود میرفتند، سه روز در زیر آفتاب سوزان معطل کردند که فقط بگویند:
«هر کس من را دوست دارد، حضرت علی (علیه السلام) را دوست بدارد.» این کار پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را عاقلانه میدانی؟ آیا این اقدام پیامبر ناراحتی مسلمانان را در پی نمیداشت؟ آیا آنان در عقل چنین پیامبری شک نمیکردند؟
با این کاری که کردم، دوستم با تمام وجود احساس کرد که چه حرف خندهداری زده است و اقرار کرد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) - در جریان غدیر خم - میخواست نکتهی مهمتری را بیان کند وگرنه برای بیان دوستیاش با حضرت علی (علیه السلام) نیازی نبود مسلمانان را از راهشان برگرداند.»
منبع: باید شیعه میشدم ، خاطرات شریف زاهدی ، ص ۱۳۸