در میدانی که پیامبر اعظم، عقل کل، خاتم رسل و هادی سبل صلّی الله علیه و آله وسلّم، بر حسب احادیث معتبر و مشهور بین المسلمین، از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، آن همه تمجیدات و تعریفات رسا و پر از معنا فرموده باشد و او را با حق و با قرآن، و حق و قرآن را با او و لازم الاتصال و غیر قابل افتراق دانسته باشد و گاه فرموده باشد:
«وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی فِیکَ مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِی ابْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ الْیَوْمَ فِیکَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ لِلْبَرَکَةِ.»[1]
و گاهی با زبان معجزْ بیان و حقیقتترجمان، فرموده باشد: «لَوْ أَنَّ الْبَحْرَ مِدَادٌ وَ الْغِیَاضَ أَقْلَامٌ وَ الْإِنْسَ کُتَّابٌ وَ الْجِنَّ حُسَّابٌ مَا أَحْصَوْا فَضَائِلَکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ.»[2]
یا ارزش یکی از میدانهای جهاد آن مجاهد فی سبیلالله را در راه اعلای کلمة الله و دفاع از حق، افضل از عبادت جنّ و انس و یا تمام امّت معرفی کرده باشد، دیگران در مدح و ثناء آن حضرت چه میتوانند بگویند؟!
از آن شخصیت عظیم که بعد از رسول خدا صلّیالله علیه و آله و سلّم اشرف کلمات الهیّه، اکبر آیات ربّانیه، ادلّ دلایل جامعه، اتمّ براهین ساطعه، وسایل کافیه و مظهر العجایب و معدن الغرایب است و مالک کلّ عظمتهای انسان مافوق و برتر و خلیفة الله بر حق است و دوستی او عنوان صحیفه مؤمن و علامت طهارت مولد است، اگر انسان، همه زبانهای گویا را در دهان داشته باشد و با هر کدام از آنها جاودانه مدح و ثنا بگوید، از حرف نخستین مدح او، بیشتر نخواهد گفت و زبان حالش این شعر خواهد بود:
ایـن شرح بینهایت کز وصف یار گفتند
حــرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد
حقیقت این است که با جملهها و کلماتی که حروف آنها از بیست و نه حرف بیشتر نیست، نمیتوان از بزرگ بنده خاص و مخلص خدا، که در آیات بسیاری از قرآن، خداوند متعال، خود او را وصف و مدح فرموده است، توصیف و ستایش کرد؛
وَ إن قَمِیصاً خیطَ مِنْ نَسْجِ تِسْعَةٍ
وَ عِشْـرینَ حَرْفاً عَنْ مَعالیهِ قَاصِرٌ
مدایح شایستهای که از آن امام عظیم، رهبر موحّدان، پیشوای مجاهدان، سرور زهّاد و دادگران و امیرمؤمنان شده، هر چه رسا و شیوا بوده، به ناحیهای از نواحی عظمت آن حضرت اشارت دارد.
آن که در مجلس معاویه و به درخواست و اصرار او، امام را به این سخنان توصیف کرد:
«کَانَ وَ اللهِ بَعِیدَ الْمُدَى شَدِیدَ الْقُوَى یَقُولُ فَصْلًا وَ یَحْکُمُ عَدْلًا یَتَفَجَّرُ الْعِلْمُ مِنْ جَوَانِبِهِ وَ تَنْطِقُ الْحِکْمَةُ مِنْ نَوَاحِیهِ یَسْتَوْحِشُ مِنَ الدُّنْیَا وَ زَهْرَتِهَا وَ یَسْتَأْنِسُ بِاللَّیْلِ وَ وَحْشَتِهِ کَانَ وَ اللهِ غَزِیرَ الْعَبْرَةِ طَوِیلَ الْفِکْرَةِ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ وَ یُخَاطِبُ نَفْسَهُ وَ یُنَاجِی رَبَّهُ یُعْجِبُهُ مِنَ اللِّبَاسِ مَا خَشِنَ وَ مِنَ الطَّعَامِ مَا جَشِبَ کَانَ وَ اللَّهِ فِینَا کَأَحَدِنَا»[3]
و آن که با این جملهی کوتاه «إحتیاجُ الکُلِّ إلَیْهِ وَ إسْتِغْنائُه عَنِ الکُلِّ دَلیلٌ عَلى أنَّه إمَامُ الکُلِّ.»[4] اورا ستود، و آن که در وصف کلامش میگفت:
«کَلامُهُ دُونَ کَلامِ الخَالِقِ وَ فَوْقَ کَلامِ الْمَخْلُوقینَ»[5]
و آن که میگفت:
«لَوْلا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَر»[6] و«لَوْلَاسَیْفُهُ لَمَاقَامَ لِلْإسْلامِ عَمُودٌ»[7]
وآن که میگفت:
«قُتِلَ فی مِحْرابِ عِبادَتِهِ لِشِدَّةِ عَدْلِهِ»[8]
و آن بانوی شجاع و با معرفتی که او را در حضور معاویه به این دو شعر، مدح نمود:
«صَلَّى الإلهُ عَلـى جِسْمٍ تَضَمَّنَهُ
قَبْــرٌ فَـاَصْبَحَ فیهِ الْعَدْلُ مَدْفوناً
قَدْ حالَفَ الْحَقُّ لا یبْغی بِهِ بَدَلاً
فَـصارَ بِالْعَدْلِ وَ الایمَانِ مَقْروناً»[9]
و آن مرد مسیحی که آن شخصیت بزرگ آفرینش و آن یگانه نمایش کمال وجود محمّدی را به این جمله ستایش کرده است:
«فی عَقیدَتی اَنَّ عَلیَّ بْنَ أَبی طالِب اَوَّلُ عَرَبِیّ لازَمَ الرُّوحَ الْکُلِّیةَ فَجاوَرَها وَ سامَرَها»[10]
و آن شاعر پاک نهاد که سروده است:
ابــر دوش پیغمبر پــاک رأی
خـدا دست سود و خداوند پای
و آن که این شرف و عزّت را به این بیان شرح داد:
«اَلنّبِی الْــمُصْطَفى قالَ لَنا
وَضَــعَ اللهُ عَلى ظَهْری یداً
وَ عَلِیٌ واضِـــعُ رِجْلَیهِ لی
لَیلَــة الْـمِعْراجِ لَمّا صَعِدَهُ
فَاَرانِی الْقَلْــبَ اِنْ قَدْ بَرَّدَهُ
بِمَکان وَضَـعَ اللهُ یــدَهُ»[11]
همه و هر یک به منقبتی از مناقب آن حضرت اشارتی کردهاند.
با این همه که علما و حکما، چهارده قرن است از فضایل او گفتهاند، تا علم، فضیلت، زهد، عدل و کمالات انسانی مورد ستایش است، آیندگان او را ستایش خواهند کرد و با این قصاید و اشعار بیشمار و هزارها کتاب و مقاله که پیرامون شرح شخصیت این انسان أکمل و والا نوشتهاند و همه داد سخن را دادهاند، باز هم همانند روزهای نخست برای گویندگان و اندیشمندان، مجال سخن باز و بلکه بازتر شده است.
همانطور که در احادیث شریفه بیان شده است، علی علیه السّلام معجزهای است که خداوند به رسول گرامیاش خاتم الانبیاء صلّی الله علیه و آله و سلّم عطا فرمود؛ معجزهای که از همه معجزات انبیای گذشته، بزرگتر و حیرتانگیزتر است و بجاست که بگوییم این سخن حضرت صادق علیهالسّلام را: «الصُّورَةُالإنْسَانِیَّةُهِیَ أکْبَرُحُجَجِ الله ِعَلى خَلْقِهِ وَهِی َالکِتابُ الَّذی کَتَبَه بِیَدِهِ وَهِیَ الهَ یْکَلُالّذیبَناهُ بِحِکْمَتِهِ وَهِی َمَجْمُوعُصُوَرِالعَالَمینَ وَهِیَ المُخْتَصَرُمِنَ العُلُوم ِفی اللَّوحِالْ مَحْفُوظِ»[12] به واسطه شخصیتی،مثل علی علیه السّلام بیان واقع و حقیقت میشود.
با عالم بزرگ معتزله ابن أبی الحدید همنوا شده، میگوییم:
«هُوَ النَّبَأُ الْمَکْنُونُ وَ الجَوْهَرُ الّذی
تَجَسَّدَ مِنْ نُورٍ مِنَ القُدْسِ زاهِــر
وَ وَارِثُ عِلْـمِ المُصْطَفى وَ شَقیقِه
أخاً وَ نَظیراً فِی العـلى و الأواصِر
وَ ذُو المُعْجِزاتِ الوَاضِـحاتِ أقلّها
الظُّهور عَلى مُسْتَـوْدِعاتِ السَّرائر
ألا إنَّما التَّوْحیدُ لَوْلا عُلــــومُهُ
کَعَــرْضَةِ ضِلّیــلٍ وَ نَهْبَةِ کافر»[13]
پس، سزاوار است که زمین ادب ببوسیم و خداوند متعال را به نعمت ولایت آن حضرت و فرزندان بزرگوارش، تا حضرت صاحب وقت، ولیّ عصر و مالک امر، مولانا المهدی ارواح العالمین له الفداء حمد و سپاس بگوییم.
نوشتاری از آیت الله صافی گلپایگانی
______________________________
[1]. بحار الأنوار، جلد 40، باب 91، حدیث 114.
[2]. بحار الأنوار، جلد 40، باب 91، حدیث 114.
[3]. بحار الأنوار، جلد 41، باب 107، حدیث 28.
[4]. بغیة الوعاة سیوطی، صفحه 243؛ تنقیح المقال مامقانی، جلد 1، صفحه 402، شماره 3769.
[5]. شرح نهج البلاغة ابن أبیالحدید، جلد 1، صفحه 24.
[6]. شرح نهج البلاغة ابن أبیالحدید، جلد 1، صفحه 11.
[7]. همان، جلد 12، صفحه 83.
[8]. جرج جرداق مسیحی در کتاب «الامام علی صوت العدالة الإنسانیة».
[9]. بلاغات النساء ابن ابی طاهر، صفحه 48، کلام سودة بنت عمارة رحمها الله.
[10]. نقلشده از جبران خلیل جبران دانشمند مسیحی در کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیة» جرج جرداق، جلد 1، صفحه 364.
[11]. این اشعار منتسب به شافعی است که در کتب مختلف نقل شده است از جمله: تاریخ الخمیس دیار بکری، جلد 2، صفحه 87؛ الغدیر علّامه امینی، جلد 7، صفحه 12.
[12]. به نقل از تفسیر صافی، ذیل آیه 2 سوره بقره.
[13]. القصائد السبع العلویات ابن ابی الحدید، القصیدة الخامسة.