طلیعه
شاگردان مکتب امامان معصوم علیهمالسلام مانند قلّههاییاند که از فراز آن، پرتو دین، دیانت و تقوا رخ می نماید. آنان همانند چشمه سارانی هستند که فیض چشمه فیضشان، دامن طبیعت را طراوت بخشیده و هم بهار تلاوت را غنا داده است.
فضل بن شاذان میگوید:
سعید بن جبیر از شاگردان برجسته و از ستارگان آسمان امامت و ولایت امام همام علی بن الحسین علیهماالسلام که در رأس سلسله اصحاب خمسه1 امام زین العابدین قرار داشت.
امام صادق علیهالسلام در وصف سعید میفرماید:
سعید بن جبیر در صراط مستقیم بود و به علی بن الحسین علیهماالسلام اقتدا کرد و امام سجاد هم از او تعریف مینمود و همین علاقه میان او و امام، باعث شد حجّاج او را شهید نماید.2
خاندان
سعید بن جبیر بن هشام اسدی کوفی، معروف به ابومحمد و ابوعبداللّه، از خاندانهای معروف کوفه بود. وی در زهد، تقوا، شبزندهداری، دیانت و فقاهت معروف بود و در تفسیر قرآن، شهرت به سزایی داشت؛ زیرا او را از شاگردان مدرسه تفسیری عبداللّه بن عباس دانستهاند. سعید، بیشترین روایات خود را از وی نقل کرده است.3
زادگاه
وی سال 46 ه .ق. در شهر کوفه به دنیا آمد.4 دوران طفولیت و جوانی را همان جا گذراند. بعدها به مدینه رفت و جزو شاگردان امام چهارم علیهالسلام گردید.
کنیه و فرزندان
معروفترین کنیههای وی ابوعبداللّه و ابومحمد است. در کتاب مجالس الواعظین آمده است: عبدالملک و عبداللّه، فرزندان سعید بن جبیر اند و از پدر خود روایت نقل نمودهاند.5
استادان و شاگردان
سعید بن جبیر سالها از محضر ابن عباس بهره علمی برد. وی شیدای کسب دانش بود؛ خودش میگوید:
برای کسب حدیث به محضر ابن عباس میرفتم و به خاطر احترام و ابهتی که او داشت، در جلسه درس از چیزی سؤال نمیکردم. منتظر بودم تا دیگران بپرسند و من یادداشت کنم؛ لذا بیشتر، گوش میدادم و بعد مینوشتم؛ به حدّی که بعضی روزها دفترم پر میشد و روی کفشم مینوشتم و گاهی از کف دستانم به عنوان کاغذ استفاده مینمودم...6
استادان دیگر سعید عبارتند از: عدی بن حاتم و ابوسعید خدری.
شاگردان وی نیز عبارتند از:
عبدالملک و عبداللّه (دو فرزندش)، یعلی بن حکیم و یعلی بن حلم، ابواسحاق سبیعی و دیگران که از او حدیث نقل کردهاند.7
ادب تدریس
سعید بن جبیر همان طور که خود شیفته درس و بحث بود، نسبت به آموزش دانش به شاگردان خویش، توجه ویژه داشت. وی همیشه آنان را به فهم و تفقّه تشویق مینمود و با کنایات، اهمیّت دانش را به آنان گوشزد میکرد. یکی از شاگردانش به نام ایوب میگوید:
سعید، حدیثی برای ما بیان کرد و ما از او خواستیم دوباره، بازگو نماید. وی با کنایه فرمود: «لیس کلّ حینٍ احلب فاشرب».8
یعنی همیشه نمیدوشم تا به خوردِ فکر و فهم شما بدهم. پس بایستی هوشیار باشید و از فرصتها بهره بگیرید تا در آینده دچار غصّه و رنج نگردید.
فضایل
ابن عباس به سعید بن جبیر ـ که از شاگردان برجسته وی بود ـ اجازه حدیث و فتوا داد. سعید به استادش گفت: تو باشی و من برای مردم حدیث بگویم! ابن عباس گفت: آیا نقل حدیث و دادن فتوا را نزد من از نعمتهای خدا نمیدانی؟ آیا دوست نداری درحضور من حدیث بخوانی و تو را از اشتباه هایت آگاه سازم؟9
بعد از آنکه ابن عباس نابینا شد، وی بر کرسی فتوا نشست و هرچه مردم کوفه از او میپرسیدند، جواب میداد و ابن عباس گفته های او را تأیید میکرد.
ابن عباس بارها گفت:
«وکان اماماً، ثقةً حجّةً علی المسلمین، فقیهاً عابداً فاضلاً ورعاً...10؛ سعید بن جبیر پیشوا، مورد اعتماد مسلمانان، دانشمند، عابد، فاضل و پرهیزگار عصر خود بود.»
عطا بن ریاح، آشناتر به مناسک و عکرمه آشناتر به سیره و تاریخ و حسن آشناتر به حلال و حرام و سعید بن جبیر آشناتر به علم تفسیر بود.
طبری در حقّ او میگوید: «او ثقة، حجّت و پیشوای مسلمین بود».
ابن جبّان آورده است: «او فرد مورد اجماع و اتّفاق مسلمانان است. وی بندهای فاضل و پرهیزگار بود.»
راهبی در حقّ او گفته: «او از بزرگان تابعان و پیشروان آنان در تفسیر، حدیث و فقه بود.»
سیوطی مینویسد: «او اعلم تابعین در علم تفسیر بود.»
مرحوم سید حسن صدر نقل کرده است:
«او از تربیت یافتگان مکتب علوی بود و همواره میگفت: «اذا ثبت لنا الشییء عن علیٍّ لم نعدل عنه؛ وقتی چیزی از راه علی علیهالسلام برای ما محرز گردیده باشد، هرگز از آن عدول نمیکنیم.»
تعبیر خواب
ابونعیم اصفهانی میگوید: عبدالملک بن مروان، شبی خواب دید که چهار مرتبه در محراب بول کرده است. بنابراین علما را برای تعبیر خواب جمع کرد، اما هیچ یک درست تعبیر نکردند. آنگاه وی سعید را طلبید و او جواب داد: چهار تن از فرزندانت به خلافت میرسند (جهان اسلام را نابود و حقیقت اسلام را وارونه جلوه خواهند داد.) چنین شد و پس از مرگ عبدالملک، فرزندانش سلیمان، یزید، هشام و... بر اریکه قدرت تکیه زدند و بر سر مسلمانان چه بلایی آوردند.
قضاوت
سعید، مدتی در کوفه به عنوان «قاضی القضات» انجام وظیفه کرد. آنگاه که حجّاج به ولایت کوفه منصوب گردید، وی حکم تکفیر او را داد. حجّاج به ناچار از کوفه عزل گردید و به مکه رفت. او با عبدالرحمن بن محمد بن اشعث علیه حجّاج قیام کرد که سپاه عبدالرحمن شکست خورد و سعید در اصفهان متواری گردید و از آنجا به آذربایجان فرار کرد. بالاخره سعید آهنگ حرم و قبله مسلمانان نمود. در مکه او را دستگیر نمودند و تحویل حجّاج، دژخیم زمان، دادند.11
در گذر خارستان
سعید بن جبیر در یکی از وادی های مکه پنهان شده بود. خالد، والی مکه، عدهای را برای دستگیری وی فرستاد. مأموران اموی به دیر راهبی رسیدند و از راهب در باره سعید پرسیدند. او گفت: اوصاف او را برایم بگویید. راهب پس از شنیدن نشانهها، پناهگاه سعید را به سربازان خالد بن ولید، نشان داد. مأموران او را در حالی که مشغول راز و نیاز با خالق بینیاز بود، محاصره کردند. آنان گفتند: ما را به دنبال تو فرستادهاند. سعید گفت: چارهای نیست. شب فرا رسید، میخواستند در دیر راهب، شب را به صبح ببرند، اما سعید وارد دیر نشد. گفتند: برای چه؟ سعید گفت: مسلمان هرگز به دیر راهبان پناه نخواهد برد! خدا، حافظ من است.
آن شب سعید در حیاط دیر ماند. نگهبانان از داخل دیر مراقب او بودند، ناگاه دیدند شیری فرا روی سعید ایستاده است. گفتند: سعید را خواهد خورد. لحظهای بعد، صحنهای عجیب و دیدنی رخ داد. شیر پیش روی سعید خوابیده، دست و پای او را میبوسید. همه بینندگان مات و مبهوت شدند. راهبان از این حادثه شگفت زده شدند و گفتند: این شخص از اولیای خداست. سعید گفت: خیر، بندهای عاصی بیش نیستم. سرانجام راهبان دیر، همه اسلام آوردند. سربازان او را رها کردند. سعید گفت: از قضای الهی نمیتوان فرار کرد، لذا همراه سربازان آمده، خود را تسلیم سفّاک زمان، حجّاج ملعون نمود.12
مناظره سعید با حجّاج
ـ حجّاج: اسمت چیست؟
ـ سعید: سعید بن جبیر.
ـ نه، تو شقی بن کثیر هستی.
ـ مادرم نام مرا بهتر از تو میدانست.
ـ تو و مادرت هر دو شقی هستید!
ـ تو عالم به غیب نیستی!
ـ دنیای تو را به جهنّم سوزان مبدّل میکنم!
ـ اگر میدانستم این کار به دست تو است، تو را به خدایی میپذیرفتم.
ـ عقیدهات درباره محمد چیست؟
ـ او پیامبر رحمت و پیشوای امت است.
ـ عقیده تو درباره علی چیست؟ او در بهشت است یا در جهنّم (العیاذباللّه)!
ـ اگر در بهشت و جهنّم رفتم، آنگاه جواب تو را خواهم داد.
ـ عقیدهات در باره خلفا چیست؟
ـ من وکیل مدافع آنان نیستم.
ـ کدام یک را بیشتر دوست میداری؟
ـ آنکه خدا از او خشنود و راضی باشد.
ـ کدام یک از آنان رضایت خدا را بهتر به دست آورده است؟
ـ العلم عنداللّه؛ او آگاه به اسرار است.
ـ نمیخواهی مرا تصدیق کنی؟
ـ دوست ندارم تو را تکذیب کنم.
ـ چرا نمیخندی؟
ـ چگونه خندیدن برای مخلوقی که از خاک آفریده شده است و آتش او را میخورد رواست؟
ـ وای بر تو ای سعید!
ـ برکسی که از جهنّم بیزار است و وارد بهشت میگردد، باکی نیست.13
بالاخره حجّاج دستور داد او را پای دار بردند. سعید در چنین اوضاع و احوالی دست نیاز برداشته، با خدای خود چنین نجوا میکرد: «اللّهمّ لا تسلّطه علی احد...؛ خدایا این جانی را پس از من بر احدی مسلّط مگردان.»14
دعای سعید در حقّ او مستجاب شد و حجّاج پس از قتل سعید، آب خوش نخورد و در بدترین وضع به درک واصل شد.
مکافات عمل
آوردهاند: حجّاج را در خواب دیدند و از او پرسیدند: خدا با تو چه کرد؟ گفت: در برابر هرکسی که کشتم، یک بار مرا کشتند، اما در برابر سعید بن جبیر، هفتاد بار مرا به قتل رساندند!
آوردهاند: چهل روز و یا شش ماه پس از شهادت مظلومانه سعید، حجّاج به هلاکت رسید. تا موقعی که زنده بود، همواره سعید را در خواب میدید، در حالی که گریبانش را گرفته، میگفت: دشمن خدا! چرا مرا کشتی؟ حجّاج در این هنگام از خواب میپرید و میگفت: مالی و لسعید، مالی و لسعید؛ مرا با سعید چکار!
حجّاج در حال احتضار نیز مرتب بیهوش میشد و چون به هوش میآمد، میگفت: مالی و لسعید بن جبیر!15
دیدی که خون ناحق پروانه، شمع را چندان امان نداد که شب را سحر کند
بر سکّوی شهادت
پس از آنکه سعید خود را آماده شهادت کرد، حجّاج به او گفت: تو را میکشم، حال نوع کشتن را خودت انتخاب کن!
سعید گفت: تو مختاری؛ زیرا به خدا سوگند! به هر نحوی مرا بکشی، خدا هم تو را به بدترین وضع خواهد کشت!
حجّاج گفت: منظورت این است که تو را عفو کنم؟
سعید گفت: اگر عفو شدم، خدا بر من منّت نهاده است و تو تبرئه نخواهی شد.
حجّاج گفت: او را با شمشیر بکشید!
سعید خندید!
حجّاج پرسید: برای چه خندیدی؟
ـ از جسارت تو بر خدا و حلم او نسبت به تو خندیدم!
ـ هرچه زودتر گردن او را از بدنش جدا کنید.
سعید رو به قبله نمود و این آیه مبارکه را زیر لب زمزمه کرد: «وجّهتُ وجهی للذی فطرالسموات و الارض حنیفاً و ما انا من المشرکین»16؛ من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده؛ من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم.
حجّاج گفت: او را در جهت مخالف قبله قرار دهید.
وقتی صورتش را از قبله برگرداندند، این آیه را تلاوت کرد: «فاینما تولّوا فثمّ وجه اللّه»17؛ و به هرسو رو کنید، خدا آنجاست.
حجّاج گفت: صورتش را بر زمین بگذارید. چنین کردند. او نیز این آیه را قرائت کرد: «منها خلقناکم و فیها نعیدکم ومنها نخرجکم تارةً اخری»18؛ شما را از آن (زمین) آفریدیم و در آن باز میگردانیم؛ و بار دیگر (در قیامت) شما را از آن بیرون میآوریم.
حجّاج دستور ذبح او را داد. سعید گفت: بعد از شهادتین، جانم را بگیر تا روز قیامت در حالی که دستهایت به خون من آغشته است، مرا ملاقات کنی.19
سرانجام سر سعید را از بدنش جدا کردند. در حالی که سر روی زمین آغشته به خون غلطیده بود، کلمه مبارکه «لا اله الاّ اللّه» را تکرار میکرد. سر ساکت نشد، تا اینکه حجّاج پای روی دهان غرقه به خون سعید نهاد، آنگاه سر سعید از ذکر بازماند!20
آرامگاه
در تاریخ شهادت سعید اختلاف است؛ برخی شهادت وی را دهم ماه رمضان یا شعبان سال 94 یا 95 ق. در 57 سالگی و یا 49 سالگی دانسته اند.
آرامگاه وی در منطقه واسط، حوالی شهر حیّ بغداد (محلّ شهادت او به دست حجّاج) است. قاضی نوراللّه شوشتری مینویسد: قبر او در واسط معروف است. عمارت سابق آستانه سعید به عصر صفویه باز میگردد که در قرن یازده هجری احداث شد. این مکان در سال 1378 ق. به تشویق مرحوم آیةاللّه حکیم و به همّت شیخ عبدالامیر نجفی آل منام و اهالی تجدید بنا گردید.
این آستانه دارای یک صحن وسیع با چهار دروازه ورودی است. حرم، در وسط صحن قرار گرفته و اطراف حرم، ایوان سرپوشیده و در وسط، آرامگاه قرار دارد. بر بالای مقبره، گنبد زیبایی بنا شده است.21
سخنان حکمت آمیز
سعید دارای سخنان گرانمایه ای است که ذکر برخی از آنها خالی از لطف نیست؛ لذا در این نوشتار به برخی از آنها اشاره میکنیم:
هلال بن جناب گوید:
سعید بن جبیر را در مکه ملاقات کردم، پرسیدم: مردم از چه طریق گمراه میگردند؟
فرمود: «مِن قِبَلِ علمائهم؛ از ناحیه دانشمندانشان».
راستی چنین است که در روایات هم میخوانیم: «اذا فَسَدالعالِم فسَد العالَم؛ هرگاه دانشمندی فاسد شد، جهانی را به فساد میکشاند.»
برعکس: «اذا صلح العالِم صلح العالَم».
نیز شخصی از سعید پرسید: خضاب بر روی مرد چطور است؟
سعید گفت: خداوند بندهاش را با سفیدی مو، نورانی میگرداند و تو نور خدا را خاموش میکنی.22
روایات
سعید بن جبیر بیش از 184 مورد23 از امام زین العابدین علیهالسلام و ابن عباس، روایت نقل نموده است. بیشتر روایات وی در موضوع ولایت و فضائل معصومان علیهمالسلام است که به چند نمونه بسنده میکنیم:
حادثه روز پنجشنبه
سعید بن جبیر میگوید: ابن عباس گفت: روز پنجشنبه چه پنجشنبه ای، درد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شدّت یافته بود؟ حضرت فرمود: «دوات و استخوان کتفی را بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از من، هرگز گمراه نگردید.» اطرافیان گفتند: گویا رسول اللّه هذیان میگوید (العیاذباللّه) و سخنان درشت گفتند و مغلطه کردند. آنان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را اندوهناک و منزجر ساختند، لذا فرمود: «اطراف مرا خلوت کنید و مرا تنها گذارید.» و چیزی ننوشت.24
جانشینان پیامبراسلام صلی الله علیه وآله وسلم
سعید بن جبیر از ابن عباس نقل میکند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «خلفای من و حجّتهای الهی بر توده مردم بعد از من دوازده نفرند. اوّلشان برادرم علی و آخرشان فرزندم (مهدی)... است».25
ویژگیها
سعید بن جبیر در شب زنده داری و انس با قرآن، نمونه و بی نظیر بود. وی هر دو شب یک ختم قرآن می نمود، چنانچه خودش می گوید: در مکه قرآن را در دو رکعت نماز ختم کردم.
ابن ایاس می گوید: در یکی از شب های ماه رمضان، سعید گفت: قرآن را نگه دار تا من از حفظ بخوانم. چنان کردم و سعید از جایش حرکت نکرد تا این که قرآن را ختم نمود.
او در حال عبادت توجه خاص و خشوع عجیبی داشت.
سعید بن عبید می گوید: سعید بن جبیر امام جماعت ما بود و چون به آیه مبارکه «اذ الاغلال فی اعناقهم و السلاسل یسحبون»؛ «در آن هنگام که غل و زنجیرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را می کشند.» می رسید، چند بار تکرار می کرد.26
کوثر :: زمستان 1381، شماره 56
__________________________
1. اصحاب خمسه امام، عبارتند از: سعید بن جبیر، سعید بن مسیّب، محمد بن جبیر، یحیی بن امّطویل و ابوخالد کابلی.
2. «انّ سعید بن جبیر کان یأتمّ بعلی بن الحسین علیهالسلام و کان علیٌّ علیهالسلام یثنی علیه و ماکان سبب قتل الحجّاج له الاّ علی هذا الامر و کان مستقیماً»؛ (شاگردان مکتب ائمه علیهمالسلام ، ج 2، ص 279).
3. رجال کشّی، ج 1، ص 332.
4. دائرةالمعارف تشیّع، ج 1، ص 94.
5. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111.
6. الطبقات الکبری، ج 6، ص 268.
7. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111.
8. طبقات الکبری، ج 6، ص 269.
9. همان، ص 26.
10. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111 ـ 115؛ روضات الجنّات، ج 4، ص 38 و 39.
11. طبقات مفسران شیعه، بخشایشی، ج 1، ص 353؛ روضات الجنات، ج 4، ص 38 و 39.
12. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111 ـ 115.
13. همان؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 372؛ اعلام زرکلی، ج 2، ص 93.
14. رجال کشّی، ج 1، ص 335؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 372.
15. قاموس الرجال، ج 5، ص 86.
16. همان، ص 87؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 374.
17. انعام / 79، ترجمه آیةاللّه مکارم شیرازی.
18. بقره / 115.
19. طه / 55.
20. مروج الذهب، ج 2، ص 167؛ وفیات، ج 2، ص 373.
21. قاموس الرجال، ج 5، ص 87.
22. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111؛ دائرةالمعارف تشیّع، ج 1، ص 94.
23. الطبقات الکبری، ج 6، ص 273 و 276.
24. مرکز کامپیوتری دارالشفاء.
25. شاگردان مکتب ائمه علیهمالسلام ، ج 2، ص 286.
26. بحارالانوار، ج 51، ص 71.
27. الطبقات الکبری، ج 6، ص 270 و 271؛ غافر/71.