برای دیدن تصویر در اندازه بزرگتر بر روی آن کلیک کنید
کتاب گرانسنگ منتخب التواريخ، تألیف محمد
آقا امام عسکری علیه السلام شهید شدند,جعفر عموی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیه السلام,طبیعتا احساس میکرد الان خودش بزرگ این خاندان است و باید نماز و امورات را به عهده بگیرد,چون نماز بر امام یکی از علائم امام بعدی است ,او به جعفر کذاب معروف شد ولی در روایات ما و در کتب شیعه هست که توبه کرد و با توبه از دنیا رفت و معروف به جعفر تائب شد.
در کتب اهل سنت بیشتر به این نام معروف است از جمله فخر رازی در الشجرة المبارکة نقل کرده است.و آن لقب از آن جا آمد که پادشاه به او گفت کذاب و البته چون ابتدا ادعای امامت کرد این لقب بر او تطبیق کرد و بعد که توبه کرد از او برداشته شد.
جعفر آمد نماز بخواند بر پیکر مبارک امام حسن عسکری علیه السلام که یک آقازاده ای آمدند و ردایش را کشیدند و فرمودند عمو عقب بایست که من بر نماز بر پدرم از تو اُولی هستم ,بی اختیار عقب ایستاد و راوی میگوید آن کودک ماه پاره تکبیر گفت و شروع کردیم به نماز خواندن.(1)
قبل از این جریانات یک مقدماتی هست,راوی میگوید(ابوالادیان):امام عسکری علیه السلام من را به جایی فرستادند برای انجام مأموریت,و فرمودند وقتی برمیگردی من از دنیا رفته ام ,و کسی که بر من نماز بخواند و کسی که از تو سوال بپرسد و کسی که فلان خواسته را از تو داشته باشد او امام تو است.
میگوید من ابتدا دیدم که جعفر برای نماز ایستاده و تعجب کردم ,وقتی دیدکم این کودک(امام عصر علیه السلام)امدند دلم یک مقدار آرام گرفت چون امامت امام هادی و امام جواد علیه السلام را در سنین کودکی و نوجوانی دیده بودم.
نماز تمام شد و مردم پراکنده شدند و جعفر هم به خانه ی خود رفت و روایتی هم میگوید که رفت به کاخ پادشاه و گفت اگر مقام برادرم را به من بدهید سالی 200 هزار سکه طلا بشما میدهم,پادشاه گفت ای احمق دروغگو ما با این شمشیر اجداد تو را کشتیم بخاطر اینکه این ادعا را میکردند ,حالا خودم بیایم این ادعا را برای تو نصب کنم؟ما منکر این مقام بودیم.
خوب نشان میدهد که این مقام یک مقام معنوی است نه خلافت دنیوی,چون جعفر که نمی رود به پادشاه بگوید من را پادشاه کن ,جعفر میدانست امامت با خلافت خیلی فرق دارد.
راوی میگوید :گفتند جعفر در خانه اش نشسته و به سوالات جواب میدهد من هم رفتم سوالی پرسیدم دیدم بلد نیست جواب بدهد و بعد گفتم نامه هایی آورده ام جوابشان را بده,گفت من علم غیب ندارم که نامه ی در بسته را جواب دهم,گفتم نه سابقه بر این بوده است امام بدون دیدن نامه ها جواب آنها را میگفتند.
از آنجا بیرون آمدم نگران و حیران دیدم غلامی آمد و گفت بیا نزد امام رفتم دیدم حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند و سوالاتی پرسیدم و دلم آرام گرفت.
-----------------------------------------------
1-کمالالدین ۲/۴۷۵
برای دیدن تصویر در اندازه بزرگتر بر روی آن کلیک کنید
کتاب گرانسنگ منتخب التواريخ، تألیف محمد
جشن میلاد امیرالمؤمنین علی علیه السلام،سخنران : استاد بندانی نیشابوری،با نوای : کربلایی احمد
ادامه خبر...معاونت پژوهش حوزههای علمیه با همکاری واحدهای پژوهشی حوزوی برگزار می کند: نمایشگاه کتاب و
ادامه خبر...میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...
كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...
تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....
وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...
١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...
شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذیقعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...
|