بسم الله الرحمن الرحيم
و اذ قال عيسى ابن مريم يا بنى اسرائيل انى رسول الله اليكم مصدقا لما بين يدى من التوراه و مبشرا برسول ياتى من بعدى اسمه احمد
و (به ياد آوريد) هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت: اى بنى اسرائيل من فرستاده خدا به سوى شما هستم، تصديق كننده كتاب پيش از خود، تورات و بشارت دهنده به فرستاده اى كه بعد از من مىآيد و نامش احمد است. صف / 6
ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما
خدا و فرشتگان او بر پيامبر درود مى فرستند. اى اهل ايمان، بر او درود فرستيد و سلام گوييد و تسليم باشيد. احزاب / 56
توسل به پيامبر صلّى الله عليه وآله و تبرك به آثار او در حيات و ممات
برخى از مسلمانان در بحث از صفات انبياء عليهم السلام گويند:
تبرك جستن به آثار انبياء عليهم السلام و عبادتگاه گرفتن محل قبر ايشان شرك است. مجلس بزرگداشت تولد ايشان و تولد اولياء معصيت و بدعت حرام است. و در يك كلام، توسل به خدا به وسيله غير خدا، در حد شرك است. و وسيله قرار دادن رسول خدا صلّى الله عليه وآله پس از وفات آن حضرت، مخالف شرع اسلام است.
مخالفان اين گروه در پاسخ چنين استدلال مى كنند كه:
الف - تبرك جستن به آثار پيامبر صلّى الله عليه وآله
در همه كتب حديثى با نقل متواتر آمده است كه: صحابه رسول خدا صلّى الله عليه وآله در زمان حيات ايشان با مباشرت و خواسته خود آن حضرت به آثار او تبرك مىجستند. چنان كه پس از وفات ايشان نيز، اين روش را ادامه دادند. برخى از دلايل ايشان چنين است:
تبرك جستن به آب دهان پيامبر صلّى الله عليه وآله
در صحيح بخارى (1) از سهيل بن سعد روايت كند كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله در جنگ خيبر فرمود: فردا اين پرچم را به دست كسى خواهم داد كه خداوند خيبر را به دست او مىگشايد، او دوستدار خدا و رسول خداست و خدا و رسول خدا صلّى الله عليه وآله دوستدار اويند. راوى گويد: مردم آن شب را به سختى سپرى كردند تا بدانند پرچم به دست كدامين آنها داده خواهد شد. بامدادان همگى به نزد رسول خدا صلّى الله عليه وآله آمدند و هر يك اميد آن داشت كه پرچم به او داده شود كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله فرمود: على كجاست گفته شد: يا رسول خدا صلّى الله عليه وآله او از درد چشمانش مى نالد. پيامبر به دنبال او فرستاد تا حاضر شد، و دو چشم او را با آب دهان شفا بخشيد، بگونه اى كه گويا دردى وجود نداشته است... تا آخر حديث.(2)
اين روايت در صحيح مسلم از قول سلمه بن اكوع چنين است:
گويد: نزد على آمدم و او را كه دچار درد چشم بود با خود مى كشيدم تا نزد رسول خدا خدايش آوردم. آن حضرت با آب دهان چشمانش را شفا بخشيد و پرچم را به دست او داد.(3)
تبرك جستن به وضوى رسول خدا صلّى الله عليه وآله
در صحيح بخارى از انس بن مالك روايت كند كه گفت:
وقت نماز عصر فرا رسيد و مردم براى وضو به جستجوى آب پرداختند و آن را نيافتند. پيامبر صلّى الله عليه وآله با ظرف وضو سررسيد و دست خود را در آن نهاد و به مردم فرمود وضو بگيرند. ناگهان ديدم آب از سر انگشتان آن حضرت همچون چشمه مى جوشيد و مردم تا آخرين نفر از آن وضو گرفتند. (4)
و در روايت ديگرى از جابر بن عبدالله گويد:
من با پيامبر صلّى الله عليه وآله بودم كه وقت نماز عصر فرا رسيد و ما جز اندكى آب نداشتيم. آن را در ظرفى ريختند و نزد پيامبر صلّى الله عليه وآله آوردند. ايشان دست خود را در آن فرو بردند و انگشتان خود را باز كردند و فرمودند: وضو گيرندگان بشتابند كه خداوند بركت افزايد. ناگهان ديدم آب از ميان انگشتان آن حضرت مى جوشيد تا آنگاه كه مردم وضو گرفتند و نوشيدند، و اين معجزه چنان در من اثر كرد كه ديگر دچار ترديد نگشتم و دانستم كه اين عين بركت است. به جابر گفتند: شما در آن روز چند نفر بوديد؟ گفت: يك هزار و چهارصد نفر! و در روايت ديگرى، پانصد نفر.(5)
تبرك جستن به موى پيامبر صلّى الله عليه وآله
مسلم در صحيح خود روايت مىكند كه: رسول خدا صلّى الله عليه وآله به منى آمد و پس از رمى جمرات و قربانى كردن، سر خود را تراشيد و آن را به مردمان داد.
و در روايت ديگرى گويد: آن حضرت سرتراش را فرا خواند و پس از تراشيدن موها، آنها را به اباطلحه داد. رواى گويد: او نيز آنها را ميان مردم تقسيم كرد. (6)
و نيز از انس بن مالك روايت كند كه گفت:
رسول خدا صلّى الله عليه وآله را ديدم كه سر مىتراشيد و صحابه آن حضرت دور او را گرفته بودند تا هر مويى كه فروافتد در دست يكى از آنان قرار گيرد. (7)
و در كتاب اسد الغابه در شرح حال خالد بن وليد گويد:
خالد بن وليد كه در نبرد با ايرانيان و روميان نقش ويژه و برجسته اى داشت به هنگام فتح دمشق در شب كلاه ى كه با آن مىجنگيد، تار مويى از رسول خدا صلّى الله عليه وآله از رسول خدا صلّى الله عليه وآله را قرار داده بود كه به بركت آن فتح و ظفر مىجست و هميشه پيروز بود.
همچنين در شرح حال او در اصابه و مستدرك حاكم گويند:
خالد بن وليد در نبرد يرموك شب كلاه خويش را گم كرد و دستور داد آن را بجويند. ابتدا آن را نيافتند، ولى دوباره جستجو كردند و آن را يافتند و ديدند شب كلاهى كهنه و مندرس است. خالد گفت: رسول خدا صلّى الله عليه وآله در سالى عمره به جاى آورد و سر تراشيد. مردمان به جمع آورى موهاى آن حضرت پرداختند و من در گرفتند موى پيشانى بر آنان سبقت گرفتم و آن را در اين شب كلاه نهادم و اكنون در هيچ نبردى حاضر نمى شوم كه اين شب كلاه با من باشد مگر آنكه پيروزى نصيب من مىگردد. (8)
و در صحيح بخارى روايت كند كه: تارهاى از موى پيامبر صلّى الله عليه وآله نزد ام سلمه زوجه رسول خدا صلّى الله عليه وآله بود كه هرگاه كسى را چشم زخمى مىرسيد ظرف آبى خدمت ايشان مىفرستاد تا آن موها را در آن فرو كند و آسيب ديده را شفا بخشد.(9)
عبيده گويد: اگر يك تار موى پيامبر نزد من باشد از همه دنيا و هر چه در آن است نزد من محبوب تر است. (10)
تبرك جستن به لباس پيامبر صلّى الله عليه وآله
عبدالله خادم اسماء دختر ابوبكر گويد: بانوى من اسماء جبه و روپوش بلندى با نشان هاى سبز به من نشان داد و گفت: اين جبه را رسول خدا صلّى الله عليه وآله مى پوشيد و ما آن را مىشوييم و از آن شفا مى گيريم. (11)
و در صحيح مسلم گويد: اين جبه رسول خدا صلّى الله عليه وآله است. سپس جبه اى بلند و خسروانه بيرون آورد كه جادكمه ها و چاك هاى آن از حرير و ديباج بود و گفت:
اين جبه نزد عايشه بود تا از دنيا رفت و پس از او به من رسيد. پيامبر صلّى الله عليه وآله آن را مى پوشيد و ما آن را مىشوييم تا بيماران به وسيله آن بهبود يابند.(12)
تبرك جستن به تير و پيكان پيامبر صلّى الله عليه وآله
بخارى درباره صلح حديبيه روايت كرده و گويد:
رسول خدا صلّى الله عليه وآله با سپاهيان خود در انتهاى حديبيه بر سر چاهى كم آب فرود آمدند مردم به سوى آن شتافتند و با سرعت آب آن را كشيدند و اندكى بعد از تشنگى به رسول خدا صلّى الله عليه وآله شكوه كردند. پيامبر صلّى الله عليه وآله تيرى از تيردان خود بيرون كشيد و فرمود تا آن را در درون چاه قرار دهند. پس به خدا سوگند پيوسته جوشيد و آنان را سيراب كرد تا از آنجا كوچ كردند.(13)
تبرك جستن به جاى دست پيامبر صلّى الله عليه وآله
در كتاب اصابه و مسند احمد در شرح حال حنظله روايتى است كه فشرده آن چنين است:
حنظله گويد: جد من مرا خدمت پيامبر صلّى الله عليه وآله برد و گفت: من پسرانى بزرگ و كوچك دارم كه اين كوچكترين آنهاست. براى او دعا بفرماييد. پيامبر صلّى الله عليه وآله دستى بر سر او كشيد و فرمود: خداوند سعادتت افزايد. يا: او سعادتمند است. راوى گويد:
با چشم خود ديدم كه بيماران صورت باد كرده يا حيوانات پستان ورم كرده از نزد حنظله مىآوردند و او بر دست خود آب دهان مىزد و با بسم الله آن را به سر خود مىكشيد و مىگفت: اين جاى دست رسول خدا صلّى الله عليه وآله است. سپس محل ورم كرده را مسح مىكرد و به گفته راوى، ورم برطرف مىشد.(14)
و در عبارت اصابه آمده است:
حنظله بسم الله مى گفت و دستش را بر سر خود كه جاى دست رسول خدا صلّى الله عليه وآله بود مى نهاد و آن را مسح مىكرد و سپس بر محل ورم كرده مى كشيد و آماس آن بر طرف مى شد.
بارى، بركت و فرخندگى همچون نور خورشيد و عطر شكوفه از رسول خدا صلّى الله عليه وآله به اطراف او پراكنده مىشد؛ و در كودكى و بزرگى، در سفر و حضر، در شب و روز، هيچ گاه از آن حضرت جدا نگرديد. چه آنگاه كه در خيمه حليمه سعديه مادر رضاى خود بود، و چه در سفر شام براى تجارت، يا در خيمه ام معبد در حال هجرت، يا در مدينه در كسوت قيادت و رهبرى و حكومت. و بديهى است كه آنچه را ما در اينجا آورديم نمونه اى از انواع است و ما هرگز درصدد آمار و احصاء نبوده ايم. زيرا، احصاى همه در توان هيچ پژوهشگرى نگنجد. و آنچه بيان شد براى دارندگان قلب سليم و گوش شنوا و دل آگاه بسنده باشد.
در بخش بعد موضوع شفاعت خواهى و وسيله قرار دادن پيامبر صلّى الله عليه وآله به درگاه خداى متعال را بررسى كرده و سپس - به يارى خدا - به منشاء اختلاف درباره ويژگي ها و امتيازات رسول خدا صلّى الله عليه وآله بر ساير مردمان مى پردازيم.
ب - وسيله قرار دادن پيامبر صلّى الله عليه وآله نزد خدا وتوسل به آن حضرت معتقدان به جواز و مشروعيت توسل به رسول خدا صلّى الله عليه وآله و وسيله قرار دادن آن حضرت به درگاه خداوند متعال در همه دورانها، مىگويند:
اين گونه توسل پيش از خلقت رسول خدا صلّى الله عليه وآله و در زمان حيات و بعد از وفات آن حضرت با رضاى الهى انجام گرفته است و همچنان تا روز قيامت نيز، به دلايل زير، ادامه مى يابد:
نخست - توسل به رسول خدا صلّى الله عليه وآله قبل از خلقت:
گروهى از راويان حديث از جمله حاكم نيشابورى در كتاب مستدرك خود از قول عمر بن خطاب روايت كنند كه، آدم هنگامى كه دچار آن لغزش گرديد، عرض كرد:
پروردگار! از تو مى خواهم كه به حق محمد و آل محمد مرا ببخشى. خداوند سبحان فرمود: اى آدم! تو محمد را چگونه شناختى در حالى كه من هنوز او را نيافريده ام
عرض كرد: پروردگارا! هنگامى كه مرا به دست قدرت خود آفريدى، و از روح خودت در من دميدى، سر كه برداشتم ديدم بر ستونهاى عرش نوشته شده: الا الله الا الله محمد رسول خدا الله. پس دانستم كه تو نام كسى جز محبوب ترين آفريده ات را كنار نام خود قرار نمى دهى.
خداوند فرمود: راست گفتى اى آدم! او محبوب ترين آفريده هاى من است. مرا به حق او بخوان كه تو را بخشيدم. و اگر محمد نبود تو را نمى آفريدم.
اين حديث را طبرانى نيز در كتاب خود آورده و بر آن افزوده: و او آخرين پيامبر نسل توست.(15)
و در تفسير اين آيه شريفه:
و لما جاء هم كتاب من عندالله مصدق لما معهم و كانوا من قبل يستفتحون على الذين كفروا فلما جاء هم ما عرفوا كفروا به فلعنه الله على الكافرين (16)
و هنگامى كه از سوى خدا كتابى به سويشان آمد كه تصديق كننده كتاب آنان است، و آنها خود پيش از اين - به نام آورنده آن - بر كفار پيروزى مى جستند. حال كه همان شناساى ايشان به سويشان آمده به آن كافر شدند. پس لعنت خدا بر كافران باد.
محدثان و مفسران در تفسير اين آيه روايت كرده اند كه: يهود مدينه و خيبر پيش از بعثت هرگاه با همسايگان عرب و مشرك خود از قبيله اوس و خزرج و غير ايشان، مى جنگيدند، به نام رسول خدا صلّى الله عليه وآله كه در تورات يافته بودند بر آنان پيروزى مى جستند و پيروز مىشدند و عليه كفار دعا مى كردند و مىگفتند: پروردگارا! به حق نبى امى از تو مىخواهيم كه ما را بر آنها پيروز گردانى. يا مىگفتند: پروردگارا! به نام نبى خودت ما را بر آنها پيروز گردان. (17)
اما هنگامى كه كتاب خداوندى، قرآن كريم و تصديق كننده تورات و انجيل به وسيله كسى كه او را به خوبى و بى ترديد مى شناختند، يعنى محمد، به سويشان آمد، بدان كافر شدند، زيرا او از بنى اسرائيل نبود.(18)
دوم - توسل به پيامبر صلّى الله عليه وآله در حال حيات:
احمد بن حنبل، ترمذى، ابن ماجه و بيهقى از عثمان بن حنيف روايت كنند كه:
مردى نابينا خدمت رسول خدا صلّى الله عليه وآله آمد و عرض كرد: از خدا بخواه مرا بهبود بخشد.
پيامبر صلّى الله عليه وآله به او فرمود: اگر خواستى دعا مىكنم، و اگر بخواهى صبر مى كنى كه براى تو بهتر است.
عرض كرد: دعا بفرماييد.
پيامبر صلّى الله عليه وآله به او فرمود: وضو بگير، وضوى نيكو و اين دعا را بخوان:
اللهم انى اسالك و اتوجه اليك بنبيك محمد نبى الرحمه. يا محمد انى توجهت بك الى ربى فى جاجتى لتقضى لى. اللهم شفعه فى.
پروردگارا! من به وسيله پيامبرت محمد پيامبر رحمت، به سوى تو مىآيم و از تو درخواست مىكنم. اى محمد! من براى درخواست جاجتم از خداوند نزد تو آمدم و تو را وسيله قرار دادم تا خواسته ام برآورده گردد. خداوندا! او را شفيع و وسيله من قرار ده. (19)
اين روايت را بيهقى و ترمذى صحيح السند دانسته اند.
سوم - توسل به پيامبر صلّى الله عليه وآله بعد از وفات:
طبرانى در معجم الكبير از عثمان بن حنيف روايت كند كه:
مردى براى نياز خويش نزد عثمان بن عفان آمد و شد مىكرد ولى عثمان به او و خواسته او توجهى نشان نمى داد. آن مرد ابن حنيف را ديد و از وضع موجود شكوه كرد.
عثمان بن حنيف به او گفت: به وضو خانه برو وضو بگير. سپس به مسجد در آى و دو ركعت نماز بگزار و بگو:
اللهم انى اسالك و اتوجه اليك بنبينا محمد نبى الرحمه. يا محمد انى اتوجه بك الى ربى لتقضى جاجتى. و تذكر حاجتك.
پروردگارا! من به وسيله پيامبرمان محمد پيامبر رحمت، به سوى تو مىآيم و از تو درخواست مىكنم. اى محمد! من براى رفتن به سوى خدا نزد تو آمدم و تو را وسيله قرار دادم تا حاجتم برآورده گردد. سپس خواسته ات را يادآور مىشوى.
آن مرد رفت و آنچه به او گفته بود انجام داد. سپس به در خانه عثمان بن عفان آمد كه ناگهان دربان خانه نزد او آمد و دستش را گرفت و وارد مجلس عثمان كرد. او نيز وى را روى زيرانداز كنار خود نشانيد و گفت: خواسته ات چيست او خواسته اش را بيان كرد و وى آن را برآورده ساخت.
سپس به او گفت: تو تا اين ساعت نيازت را يادآور نشده بودى. و گفت: هر نياز و حاجت ديگرى كه دارى بيان كن. (20)
ج - توسل به قبر پيامبر صلّى الله عليه وآله
در سنن دارمى و وفاء الوفاء سمهودى از اوس بن عبدالله روايت كنند كه گفت:
مردم مدينه دچار قحطى شديد شدند و به عايشه شكوه كردند. عايشه گفت: به سوى قبر پيامبر صلّى الله عليه وآله برويد و دريچه اى از آن به سوى آسمان باز كنيد تا ميان قبر و آسمان سقفى نباشد.
راوى گويد: چنين كردند. پس از آن، چنان بارانى بر ما باريد كه گياهان روييدند و شتران فربه شدند.(21)
د - توسل به عباس عموى پيامبر صلّى الله عليه وآله
در صحيح بخارى است كه:
عمر بن خطاب هر گاه قحطى مىشد عباس بن عبدالمطلب را شفيع و وسيله قرار مىداد و مى گفت:
اللهم انا كنا نتوسل اليك بنبينا فتسقينا، و انا نتوسل اليك بعم نبينا فاسقنا قال فيسقون.
پروردگارا! ما در گذشته با توسل به پيامبرمان به سوى تو مى آمديم و تو بارانمان مىدادى و سيرابمان مى كردى. و اكنون با توسل به عموى پيامبرمان به سوى تو مىآييم. پس، بارانمان ده و سيرابمان كن.
راوى گويد: پس از آن باران مىباريد و سيراب مىشدند. (22)
هـ - توسل به لباس پيامبر صلّى الله عليه وآله براى كاستن از فشار قبر
در كنز العمال، استيعاب، اسدالغابه و اصابه در شرح حال فاطمه بنت اسد از ابن عباس روايت كنند كه گفت: هنگامى كه فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين عليه السلام، على بن ابى طالب - عليه السلام - وفات كرد، رسول خدا صلّى الله عليه وآله پيراهن خود را بر او پوشانيد و در قبر وى در كنار او خوابيد.
حاضران با تعجب گفتند: آنچه را كه با اين جنازه انجام دادى، تا به حال از شما نديده بوديم! فرمود: اين براى آن است كه هيچ كس - بعد از ابى طالب - نسبت به من نيكوكارتر از او نبوده است. من پيراهن خود را بر او پوشاندم تا او از جامه هاى بهشتى بپوشد، و در قبر با او خوابيدم تا از فشار قبر در امان باشد. (23)
و در طبقات ابن سعد از سهل بن سعد روايت كند كه گفت: زنى با عبايى بافته شده حاشيه دار خدمت رسول خدا صلّى الله عليه وآله رسيد و گفت: يا رسول خدا صلّى الله عليه وآله! من اين عبا را با دست خود بافته و آن را آورده ام كه بر شما بپوشانم. راوى گويد: رسول خدا صلّى الله عليه وآله كه بدان نياز داشت، آن را پذيرفت و پوشش خود قرار داد و روزى كه با آن در جمع ما آمده بود، فلان بن فلان آن را برانداز كرد و گفت: يا رسول الله صلّى الله عليه وآله! اين عبا چقدر نيكوست! آن را بر من بپوشان! فرمود: باشد. پس، تا آنجا كه خدا خواست در آن مجلس نشست و سپس مراجعت فرمود و چون به منزل رسيد، آن را پيچيد و نزد او فرستاد. مردم به او گفتند: كار خوبى نكردى، رسول خدا صلّى الله عليه وآله چون به آن نياز داشت آن پذيرفت و تو كه مىدانستى پيامبر هيچ سائلى را رد نمى كند آن را از او درخواست كردى! آن مرد گفت: به خدا سوگند، آن را براى پوشيدن بر خود نخواستم، بلكه او را از پيامبر صلّى الله عليه وآله درخواست كردم تا كفن روز مرگم باشد. سهل گويد: آن عبا روز مرگ كفن او بود.(24)
و الحمد لله رب العالمين
عسكرى، سيد مرتضى
________________________________________
(1). صحيح بخارى كتاب المغازى باب غزوه خبير جلد 3 ص 35، و كتاب الجهاد و السير جلد 2 ص 109، باب 102، و باب ما قيل فى لواء النبى جلد 2 ص 111، و باب فضل من اسلم على يديه رجل جلد 2 ص 115، و كتاب فضائل اصحاب الصحابه باب من فضائل على بن ابى طالب عليه السلام حديث 32 و 34، و باب غزوه ذى قرد و غيرها حديث 132، و سنن ترمذى كتاب المناقب باب مناقب على بن ابى طالب جلد 13 ص 172.
(2). صحيح بخارى، باب دعاء النبى الى الاسلام جلد 2 ص 107.
(3). صحيح مسلم، كتاب الجهاد و السير حديث 132.
(4). صحيح بخارى كتاب الوضوء باب التماس الوضوء اذ كانت الصلاه جلد 1 ص 31.
(5). صحيح بخارى كتاب الاشربه باب شرب البركه و الماء المبارك جلد 3 ص 219، سنن نسائى كتاب الطهاره باب الوضوء من الاناء جلد 1 ص 25. مسند احمد، جلد 1 ص 402. سنن دارمى از قول عبدالله بن عمر باب ما اكرم الله النبى من تفجر الماء من بين اصابعه جلد 1 ص 15.
(6). صحيح مسلم، كتاب الحج باب بيان ان السنه يوم النجران يرمى ثم ينحر ثم يحلق حديث 323 و 326. سنن ابوداوود، كتاب المناسك باب - الحلق و التقصير حديث 1981. طبقات ابن سعد، جلد 1 ص 135، مسند احمد، جلد 3 ص 111، 133، 137، 146، 208، 214، 239، 256 و 287 جلد 4 ص 42 و مغازى واقدى، ص 429.
(7). صحيح مسلم، كتاب الفضائل باب قرب النبى من الناس و تبركهم به حديث 74 ص 1812.
(8). مستدرك حاكم، كتاب معرفه الصحابه باب مناقب خالد بن الوليد جلد 3 ص 299. فشرده اين روايت در منتخب كنز العمال در حاشيه مسند احمد جلد 5 ص 178 و تاريخ ابن كثير، جلد 7 ص 113 نيز آمده است.
(9). صحيح بخارى، كتاب اللباس باب ما يذكر فى الشيب جلد 4 ص 27 كه ما فشرده آن را آوريم.
(10). طبقات ابن سعد، جلد 6 ص 62. صحيح بخارى، كتاب الوضوء باب الماء الذى يغسل به شعر الانسان جلد 1 ص 31.
(11). مسند احمد، جلد 6 ص 348. طبقات ابن سعد، جلد 1 ص 22، باب ذكر لباس النبى. تاريخ الاسلام ذهبى السيره النبويه ص 503. السيره النبويه و الاثار المحمديه، چاپ دوم بيروت، دارالمعرفه، جلد 2 ص 225.
(12). صحيح مسلم، جلد 3 ص 161، كتاب اللباس و الزينه باب تحريم استعمال اناء الذهب و الفضه حديث 2069.
(13). صحيح بخارى، كتاب الشروط باب الشرط فى الجهاد و المصالحه مع اهل الحرب جلد 2 ص 81 و كتاب المغازى باب غزوه الحديبيه. طبقات ابن سعد، جلد 3 ص 29 و جلد 1 قسمت اول ص 118 و مغازى واقدى ص 247.
(14). مسند احمد، جلد 5 ص 68. مشروح آن در شرح حال حنظله بن حذيم بن حنيفه در اصابه آمده است.
(15). مستدرك حاكم، جلد 2 ص 615. مجمع الزوائد، جلد 8 ص 253. تحقيق النصره، مراغى (ت 816 ه) ص 113 - 114 به نقل از طبرانى.
(16). بقره / 89.
(17). از اين روايات چنين ظاهر مىشود كه آنها با امثال اينگونه دعاها خداوند جليل را مىخواندند؛ دعاهايى كه دربردارنده توسل به رسول خدا خداست.
(18). اين روايات از حيث مضمون متواتر است و در كتابهاى زير آمده است:
(دلايل النبوه، بيهقى ص 343 - 345. تفسير طبرى در تفسير آيه. تفسير نيشابورى در حاشيه تفسير طبرى، ج 1 ص 333. مستدرك حاكم، جلد 4 ص 263. تفسير سيوطى به نقل از دلائل النبوه ابونعيم، تفسير محمد بن عبد حميد، تفسير عبدالرحمان بن ابى حاتم بن ادريس رازى و تفسير محمد بن ابراهيم بن المنذر نيشابورى (ت 318 ه).
(19). مسند احمد، جلد 4 ص 138. سنن ترمذى كتاب الدعوات جلد 13 ص 80 - 81. سنن ابن ماجه كتاب اقامه الصلاه و السنه فيها باب ما جاء فى صلاه الحاجه حديث 1358، ص 441، ابن اثير با سند خود در شرح حال عثمان بن حنيف در اسد الغابه بيهقى بنابر نقل صاحب كتاب تحقيق النصره از او و تحقيق النصره ص 114. ما عبارت احمد بن حنبل امام حنابله را از آن رو آورديم كه منكران شفاعت از پيروان ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب پيروان احمد بن حنبل اند.
(20). تحقيق النصره، ص 14 و 115 به نقل از معجم كبير طبرانى.
(21). سنن دارمى، جلد 1 ص 43 - 44. وفاء الوفاء، جلد 2 ص 549.
(22). صحيح بخارى، كتاب الاستقساء باب سوال الناس الامام الاستقساء اذا قحطوا و كتاب اصحاب النبى باب مناقب عباس بن عبدالمطلب جلد 2 ص 200 و جلد 1 ص 124. سنن بيهقى كتاب صلاه الاستقساء باب الاستقساء بمن ترجى بركه دعائه جلد 3 ص 352.
(23). كنز العمال، جلد 12 ص 147 حديث 34424. اصابه، جلد 8 ص 160، اسدالغابه، جلد 5 ص 517. استيعاب در حاشيه اصابه جلد 4 ص 328، چاپ مصر 1328 ه. صفوه الصفوه، جلد 2 ص 54 در شرح حال فاطمه بنت اسد. ذخائر العقبى، ص 55 و 56. فصول المهمه ابن صباغ مالكى، ص 31 و 32. وفاء الوفاء، جلد 3 ص 897 و 898. و ينابيع الموده.
(24). طبقات ابن سعد، جلد 1 ص 222، باب ذكر لباس الرسول.