نظر قدمای فقهای شیعه را در این مورد می خوانیم
شیخ مفید
قاضى ابوبکر باقلانى(از علمای اهل تسنن) در مناظره اى از شیخ مفید پرسید: اگر افراد زیادى به امامت على بن ابىطالب(علیه السلام) اعتقاد داشتند، پس چرا حضرت به پشتیبانى آنها به جنگ با دشمنانش برنخاست و خانه نشین شد؟
شیخ مفید در پاسخ گفت: «در جنگهاى دینى، تعداد طرفداران، تنها عامل تعیین کننده نیست، بلکه جهاد متوقف بر «مصلحت» است. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در بدر با 313 نفر به جنگ دشمن رفت ولى در حدیبیه با داشتن 3600 نفر نیرو، نجنگید و صلح کرد. و اما مصلحت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در عدم جهاد براى به دست گرفتن خلافت، به عوامل مختلف دینى و دنیوى مربوط می شود که چه بسا همه آنها هم براى ما روشن نباشد، چه بسا برخى از مخالفین در آینده مستبصر می شدند و حضرت نمیخواست به قتل آنها مبادرت ورزد و یا در نسل آنها انسانهاى شایسته اى می دید و یا جنگ را باعث بروز گرفتاری هایى در میان شیعیان و فرزندان خویش میدانست که به اصل امامت آسیب میرساند.» (شیخ مفید، مسألتان فی النص علی علی، ص26)
سید مرتضی
سید مرتضى در پاسخ به این اعتراض که: اگر خلافت و امامت على بن ابىطالب(علیه السلام) منصوص بوده و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رهبرى امت را به او سپرده بود، پس چرا با آنان که روى کار آمده بودند، به نبرد نپرداخت تا موقعیتى را که به او سپرده شده بود، در اختیار گیرد؟ میگوید:
«برخورد با منکرات داراى شرایطى است که از اهم آن، قدرت و توانایى است. به علاوه، شخصى که به انکار اقدام میکند، نباید این گمان را داشته باشد که در اثر انکارش، ضررى غیر قابل تحمل به وقوع خواهد پیوست و یا مفاسدى بیش از اصل منکر رخ خواهد داد و مگر امیرالمؤمنین(علیه السلام) از این قدرت و توانایى براى رسیدن به حقش برخوردار بوده است؟! و مگر براى حضرت این نگرانى وجود نداشته که ضرر عظیمى به خود، فرزندان و پیروانش متوجه نشود؟! به علاوه برخورد با آن منکر، این خوف را هم داشته است که عده اى اساساً از دین برگشته واز اسلام بیرون روند، ازاین رو امام صبر و تحمّل را به مصلحت دین میدانست»( سید مرتضى، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص133)
شیخ طوسی
شیخ طوسى با طرح این پرسش، که چرا امیرمؤمنان(علیه السلام) با وجود نص بر امامت خویش به اقدام عملى بر ضدّ مدعیان خلافت روى نیاورد؟ در پاسخ میگوید:
«علّت این ترک اقدام، نداشتن یار و یاور بود و اگر به تنهایى و به همراه خواص خویش اقدام میکرد، نتیجه اى جز کشته شدن حضرت، خاندان و یاران نزدیکش نداشت. لذا این شیوه را به کار نگرفت، خود حضرت هم فرمود: به خدا قسم اگر یارانى می یافتم، با آنان قتال میکردم. پس از بیعت هم فرمود: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر» ... این بیان نشان میدهد که اگر حضرت پیش از بیعت نجنگید، به دلیل نداشتن یاور بوده است، به علاوه که چنین برخوردى چه بسا به ارتداد اکثر آنان و ضربه خوردن اسلام می انجامید که این نکته را در یک خطبه دیگر متذکر شد: «لولا قرب عهد الناس بالکفر لقاتلتهم» به خدا قسم اگر یارانى می یافتم، با آنان قتال مى جنگیدم. (شیخ طوسى، الاقتصاد، ص209)
ابوالصلاح حلبى
ابوالصلاح حلبى (شاگرد سید مرتضى و شیخ طوسى) نیز مسأله را از جنبه «فقدان شرایط انکار منکر» مورد توجه قرار داده است و میفرماید:
«وقتى ادله کافى براى اثبات امامت ائمه(علیهم السلام) وجود داشته باشد، جاى این شبهه نیست که چرا براى به دست آوردن حقوق خود قیام نکردند؟ زیرا چنین اقدامى نیازمند وضعیت مساعد براى امر به معروف و نهى از منکر است و مگر براى ائمه(علیهم السلام) چنین موقعیتى وجود داشته است؟ هیهات! آنان حتى وقتى در خانه خود بودند و از تدبیر امور شیعه، دستشان کوتاه بود، امنیت نداشتند و مورد تعرض قرار میگرفتند تا چه رسد به این که فراتر از آن، در صدد قیام مسلحانه برآمده و با نیروى فراوان دستگاه جور، درگیر شوند.» (ابو الصلاح حلبى، الکافى فی الفقه، ص105)