قبیله بنی اسلم وارد شهر شدند، وقتی چشم عمر به قبيله اسلم افتاد ، فرياد برآورد كه : ديگر پيروزی ما قطعی شد .
«فكان عمر يقول : ما هو إلّا أن رأيت أسلم ، فأيقنت بالنصر»
تاريخ الطبری : ج 2 ، ص 458 ، الشافی في الامامة : ج 3 ، ص 190 ، سفينة النجاة سرابي تنكابنی : ص 68 و بحار الأنوار : ج 28 ، ص 335 .
مگر عمر با قبیله بنی اسلم چه پیمان سری داشت که با دیدن آنها می گوید یقین کردم؟
پیروزی در چه امری و برای چه کسانی ؟
راستی چه طور شد قبیله بنی اسلم یک دفعه وارد شهر شدند ؟ چه تبانی در کار بود؟
مگر مخالفان این منازعه چقدر بودند که برای پیروزی بر آنها احتیاج به یک قبیله بود؟
بنی اسلم شروع به کار می کنند
ابن ابی الحديد معتزلی از براء بن عازب يكی از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ، نقل كرده كه پس از سقيفه ، عمر و ابو عبيده ، گروه (چماق به دست) را ديدم كه ژست حمله و تهاجم بخود گرفته و به هر كس میرسيدند وی را كتك میزدند و به زور دست او را گرفته ، بعنوان بيعت ، چه بخواهد و چه نخواهد ، بر روی دست ابوبكر می كشيدند : «واذاً قائل آخر يقول : قد بويع أبوبكر فلم ألبث وإذاً أنا بأبي بكر قد أقبل ومعه عمر وأبو عبيدة وجماعة من أصحاب السقيفة وهم محتجزون بالأزر الصنعانيّة لايمرّون بأحد إلّا خبطوه وقدّموه فمدّوا يده فمسحوها علی يد أبي بكر يبايعه شاء ذلك أو أبی»
شرح نهج البلاغ ابن أبي الحديد : ج 1 ، ص 219 . طبع دار الكتب العلميّة به تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم .
بنی اسلم با ابوبکر بیعت می کنند
قبیله اسلم تمام كوچه و خيابآنهای مدينه از آنان مملوّ گرديده و از هر سو برای بيعت با ابوبكر ازدحام کردند.
«أنّ أسلم أقبلت بجماعتها حتّی تضايق بهم السكك فبايعوا أبابكر» (تاریخ طبری ج 2 ص 44)
نکته جالبی اینجا نهفته است اینکه فرق مردم عادی با قبیله بنی اسلم چه بود که بنی اسلم از خارج شهر آمدند و با دست خود بیعت کردند اما مردم را با زور و شکنجه و زور واردار به بیعت کردند؟
آیا این قضیه با گفته عمر که گفت: با دیدن بنی اسلم یقین به پیروزی کردم مرتبط نیست؟
با وجود به دست گرفتن اوضاع شهر هنوز مخالفانی وجود دارد؟
حتی بعد از اینکه این کودتا شکل گرفت هنوز عده ای با این سیایت مقابله کردند از جمله شخصيتهای برجسته مهاجرين و انصار با وی به مخالفت برخاستند ، همانند ، علی و دو فرزند بزرگوارش (علیهم السلام) ، عباس عموی پيامبر و تمامی فرزندان او از بنی هاشم ، سعد بن عباده و فرزندان و قبيله او ، حباب بن منذر و همه پيروان او . و همچنين زبير ، طلحه ، سلمان ، عمار ، ابوذر ، مقداد ، خالد بن سعيد ، سعد بن ابو وقاص ، عتبه بن ابو لهب ، براء بن عازب ، اُبىّ بن كعب ، ابو سفيان و ديگران ، از مخالفان بيعت ابوبكر بودند.
الغدير(به نقل از کتب اهل تسنن) : ج 7 ، ص 93 به نقل از تاريخ يعقوبي : ج 2 ، ص 103 ، الرياض النضرة : ج 1 ، ص 167 ، تاريخ ابي الفدا : ج 1 ، 156 ، روضة المناظر لابن شحنة هامش الكامل : ج7 ، 164 و شرح ابن ابي الحديد : ج 1 ، ص 134.
اما در این کودتا از چه افراد دیگری کمک گرفته شد؟
منافقان هم به کار گرفته شدند
با اينكه از عمر بن خطاب نقل می كنند كه گفت: اگر كسی از وجود فاسق استفاده كند و او را بكاری بگمارد، خود نيز هم رديف آن فاسق به شمار می آيد.
عن عمر قال: من استعمل فاجرا وهو يعلم أنّه فاجر فهو مثله. (كنز العمال ج 5 ص 761 ح 14306.)
بعد از رسول اكرم با آنان هم پيمان شد و از آنان استفاده ابزاری کرد و در برابر اعتراض ديگران به این امر كار خود را به نوعی توجيه كردند که: از نيروی منافقان بهره میبريم و گناه آنان به عهده خودشان می باشد!!.
عن عبد الملك بن عبيد قال: قال عمر بن الخطاب: «نستعين بقوة المنافق ، وإثمه عليه». (المصنف لابن أبي شيبة: 7 / 269 ح 120، كنز العمال ج 4 ص 614)
در ادامه به ذکر اسنادی که به پیمان سری بین ابوبکر و عمر و همدستانشان صراحت دارد اشاره می کنیم:
سخن أميرمؤمنان عليه السلام در پيمان سرّی ميان ابوبكر و عمر
حضرت می فرمايند : اگر آن ارتباط ويژه ای كه ميان ابوبكر و عمر نبود ، امر خلافت را از من دفع نمی كردند.
«ولو لا خاصّة ما كان بينه وبين عمر ، لظننت أنّه لا يدفعهاعنّي» (شرح نهج البلاغة : 95/6)
در اینجا امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام صراحت دارند که قضیه خلافت ابوبکر از پیش تعیین شده بود.
در عبارت طبری آمده :
آنچه كه مانع خلافت من شد ، همان پيمانی سرّی بود كه ميان ابوبكر و عمر منعقد شده بود .
«ولولا خاصّة ما بينه وبين عمر ، وأمر قد عقداه بينهما ، لظننت أنّه لا يدفعها» (المسترشد لمحمد بن جرير الطبري : 413.)
در نقل سيد بن طاووس از كلينی اين چنين آمده :
«ولولا خاصّة بينه وبين عمر وأمر كانا رضياه بينهما لظننت أنه لا يعدله عني»
كشف المحجة لثمرة المهجة : 177 ، نقلاً عن محمد بن يعقوب في كتاب الرسائل ، بحار الأنوار : 12/30 ، نهج السعادة للشيخ المحمودي : 210/5 .
به راستی این پیمان سری چه بود که امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام به آن اشاره و اعتراض کردند؟
چه بودن این پیمان در ادامه مقداری روشن تر می شود.
سهم عمر محفوظ است
هنگامی كه عمر به اميرمؤمنان عليه السلام دستور بيعت با ابوبكر میدهد ، حضرت میفرمايد: از پستان خلافت تا میتوانی شير بدوش كه سهم تو محفوظ است ، و كار حكومت ابوبكر را محكم ساز كه روزی به تو باز خواهد گرداند :
«احلب يا عمر حلباً لك شطره ، اشدد له اليوم أمره ليرد عليك غداً»
السقيفة وفدك للجوهري : 62 ، شرح نهج البلاغة : 11/6 ، المسترشد لمحمد بن جرير الطبري : 375 ، الامامة والسياسة ، تحقيق الشيري : 29/1 ، تحقيق الزيني : 18/1 ،
أنساب الاشراف للبلاذري : 440
پست های مهم تقسیم می شود
آيا تا كنون فكر كرده ايم كه چگونه پس از داستان سقيفه مسئوليتهای كليدی كشور اسلامی بين ابوبكر و عمر و ابو عبيدة تقسيم میشود ، به اين صورت كه در رأس قوه اجرايی و امور سياسی ابوبكر قرار می گيرد ، و قوّه قضائيّه به عهده عمر و امور مالی و اقتصادی هم از آنِ ابو عبيده می شود.
بنا به نقل احمد بن حنبل :
زمانی که ابوبکر به خلافت رسید، سرپرستی بیت المال را به ابوعبیده و سرپرستی قوه قضائیه را به عمر داد.
«لما ولي أبو بكر ، ولي أبا عبيدة بيت المال وولي عمر القضاء» (العلل ج 3 ص 491 ، رقم 6104)
و طىّ نقل طبری این پستها را خود آنان انتخاب کردند و ابوبکر موافقت کرد.
زمانی که ابوبکر به خلافت رسید ابوعبیده به او گفت من امور مالی را به عهده میگیرم و عمر گفت من امور قضائی را.
«ولي أبو بكر ، قال له أبو عبيدة : أنا أكفيك المال وقال عمر : أنا أكفيك القضاء» (تاريخ الطبري : ج 2 ص 617)
حركت مرموز عمر و أبوبكر به سمت سقيفه
این مطلب نشان می دهد که بین آنان مطلبی بوده که از بقیه مخفی میداشته اند:
با اينكه عمر و ابوبكر در خانه پيامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه با دهها مهاجر و انصار و هاشمی مشغول مراسم غسل بودند ، پيك ويژه از طرف كساني كه مراقب اوضاع جامعه بودند ، به سرعت خبر آورد كه جمعی در سقيفه گرد هم آمده و بحث بيعت پيش كشيده اند.
«جاء رجل يسعی فقال هاتيك الانصار قد اجتمعت في ظلة بنی ساعدة يبايعون رجلا منهم يقولون منا أمير ومن قريش أمير قال فانطلق أبو بكر وعمر يتقاودان حتی أتواهم»
تاريخ الطبري ج 2 ص 444 ، البداية والنهاية لابن كثير ج 5 ص 268 ، مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 5 ، تاريخ مدينة دمشق لابن عساكر ج 30 ص 273 ، مجمع الزوائد للهيثمی ج 5 ص 191 .
و اين خبر ويژه جز به گوش عمر و ابوبكر نرسيد ، و غير از آن دو نفر و ابو عبيده ، كسی منزل پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را به قصد سقيفه ، ترك نكردند.
آيا اين نشانه نقشه سری آن دو نفر پيرامون خلافت نبود؟
ایا این قضیه نشان دهنده پیگیری نقشه های آنان نبود؟
چرا آنان بقیه را از قضیه به این مهمی با خبر نکردند؟
ممانعت عمر از نوشتن وصيت نامه
از مقدمات به خلافت رسیدن ابوبکر این است که امر ولایت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام که مورد اتفاق مردم بود (این اتفاق در ابتدا مقاله ذکرشد) نباید در آخرین روزهای عمر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تحکیم شود لذا به هر جور ممکن از آن ممانعت می شد.
از مسلمات تاريخ است كه رسول گرامی قبل از شهادت فرمود : کاغذ و قلمی بیاورید تا چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید.
«ائتونی بكتاب اكتب لكم كتاباً لن تضلّوا بعده أبداً» .
و عمر با جمله درد بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) غلبه کرده و قرانی که نزد شماست ما را کفایت می کند.
«إنّ النبيّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قد غلب عليه الوجع ، وعندكم القرآن حسبنا كتاب اللّه»
و یا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هذیان می گوید
«إنّ رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) يهجر»
مانع كتابت حضرت شد و اين قضيه به قدری درد آور بود كه ابن عباس هر گاه به ياد آن میافتاد قطرات اشكش جاری می گشت و از آن به عنوان فاجعه و مصيبت روز پنجشنبه ياد می كرد.
«رزيّة يوم الخميس»
صحيح بخاری كتاب الجهاد والسير ، باب جوائز الوفد ، صحيح مسلم كتاب الوصية ، باب ترك الوصية لمن ليس عنده شی ، مسند احمد ج 1 ص 222 و ....
عمر به خوبی می دانست كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میخواهد در آخرين لحظات عمر شريفش موضوع خلافت امیرالمؤمنین علی عليه السلام را مكتوب بدارد تا راه هر گونه توجيه و تأويل برای فرصت طلبان بسته شود. كه در يك محاوره ای كه ميان او و ابن عباس رخ داد به اين قضيه اعتراف نمود : «ولقد اراد في مرضه أن يصرّح باسمه فمنعت من ذلك»
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اراده کرده بود که تصریح به اسم او (امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام) کند اما من مانع آن شدم.
شرح نهج البلاغة ابن ابی الحديد : ج12 ص 20 و79