آیا در تورات و انجیل موجود، به پیامبر اسلام(ص) بشارت داده شده است؟ موضع قرآن در این باره چیست؟ نویسنده این مقاله بر آن است كه آنچه در قرآن آمده، این است كه تورات و انجیل موجود آمدن پیامبر اسلام را با صفات ـ و نه با نام ـ بشارت داده اند و در این دو كتاب مواردى را براى تأیید این مدعا مى توان یافت.
در سنت اسلامى همیشه این اعتقاد وجود داشته است كه پیامبران پیشین در كتاب هاى خود به آمدن پیامبر اسلام(ص) بشارت داده اند. همچنین همیشه اظهار شده است كه این اعتقاد به قرآن متكى است. از آیاتى از قرآن استفاده شده است كه حضرت موسى(ع) در تورات و حضرت عیسى(ع) در انجیل آمدن پیامبر اسلام را بشارت داده اند. به همین دلیل در طول تاریخ اسلام براى یافتن مصادیقى از بشارت در تورات و انجیلِ موجود، تلاش هاى زیادى صورت گرفته و كتاب هاى متعددى نوشته شده است. پرسشى كه این نوشتار بدان مى پردازد و سعى مىكند به آن پاسخ دهد، این است كه واقعا موضع قرآن در این باره چیست و آیات مورد استناد چه دلالتى دارند؟ اگر برخى از این آیات بر این امر دلالت دارند، آیا مى توان مصداقى براى آن در تورات و انجیل موجود یافت؟
مهمترین آیاتى كه مى توان از آنها استفاده كرد كه در كتاب هاى پیشین به ظهور پیامبر اسلام، بشارت داده شده است، از این قرار است:
1. در برخى از آیات سخن از این است كه اهل كتابِ زمان پیامبر، آن حضرت را به خوبى مى شناختند: «الذین اتیناهم الكتاب یعرفونه كما یعرفون ابناءهم: كسانى كه به ایشان كتاب داده ایم، همانگونه كه فرزندان خود را مى شناسند، او [حضرت محمد(ص)] را مى شناسند.» (بقره/146؛ انعام/20)
2. در آیه دیگرى آمده است كه اهل كتاب حقانیت قرآن را مى دانند: «و الذین آتیناهم الكتاب یعلمون انه مُنزَّلٌ من ربك بالحق: و كسانى كه بدیشان كتاب داده ایم مىدانند كه آن [قران] از جانب پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است.» (انعام /114)
3. در آیه دیگرى آمده است كه برخى از صفات پیامبر اسلام(ص) در تورات و انجیل مكتوب است: «الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة والانجیل: همانها كه از فرستاده [خدا]، پیامبر امى، پیروى مى كنند، همو كه [صفات] او را در تورات و انجیلى كه نزدشان است، مى یابند.»(اعراف/157)
4. در آیه اى دیگر سخن از این است كه به پیامبر اسلام(ص) با نام، بشارت داده شده است. «و اذ قال عیسى ابن مریم یا بنىاسرائیل انى رسول اللّه الیكم مصدقا لما بین یدى من التوراة و مبشرا برسول یاتى من بعدى اسمه احمد...» و هنگامى را به یاد آور كه عیسى پسر مریم گفت: «اى فرزندان اسرائیل، من فرستاده خدا به سوى شما هستم. در حالى كه تورات را كه پیش روى من است تصدیق مىكنم و به فرستاده اى كه پس از من مىآید و نام او «احمد» است بشارت مى دهم.»(صف/6)
دو مورد اول و دوم، یعنى دو آیهاى كه در آنها سخن از این است كه اهل كتاب پیامبر را مى شناسند و آیه اى كه در آن، سخن از این است كه اهل كتاب حقانیت قرآن را مىدانند، به كتاب آنان اشاره اى نشده است؛ بلكه صرفا سخن از این است كه اهل كتاب به این امور علم دارند، و لازمه علم داشتن این نیست كه این امور در متون مقدس آنان موجود است، بلكه منشأ این علم مىتواند سنت شفاهى آنان باشد؛ همچنین مى تواند امر به گونه دیگرى باشد و آن اینكه اهل كتاب وقتى سخنان پیامبر و اعمال او و احیانا معجزات او را دیدند به نبوت او علم پیدا كردند و همین طور وقتى سخن قرآن را شنیدند، علم پیدا كردند كه این كتاب از طرف خداست. بنابراین از این آیات نمىتوان استفاده كرد كه در تورات و انجیل سخنى درباره بشارتِ ظهور پیامبر اسلام آمده است.
اما در دو مورد دیگر امر به گونه دیگرى است. در مورد سوم تصریح شده است كه از پیامبر اسلام در تورات و انجیل سخن رفته است و در مورد چهارم سخن از این است كه حضرت عیسى به آمدن پیامبر اسلام بشارت داده است. بنابراین جاى این سؤال هست كه در كجاى تورات و انجیل درباره پیامبر اسلام سخن رفته و سخن حضرت عیسى(ع) درباره پیامبر اسلام، آن هم با نام «احمد»، در كجا نقل شده است؟
قبل از پاسخ به این سؤال باید نكتهاى را به عنوان مقدمه بیان كنیم. براساس ظاهر آیات متعددى از قرآن، دو كتاب به نامهاى تورات و انجیل بر حضرت موسى(ع) و حضرت عیسى(ع) نازل شده است. از سوى دیگر كتابى به نام تورات و چهار كتاب به نام انجیل نزد اهل كتاب موجود است. حال این سؤال مطرح است كه آیا كتابهاى موجود همان كتابهایى هستند كه قرآن به آنها اشاره دارد؟ و آیا همین كتابها در زمان پیامبر اسلام هم بوده اند؟
در سنت یهودى ـ مسیحى نیز اعتقاد بر آن بوده است كه كتابى به نام تورات بر حضرت موسى(ع) نازل شده است و نیز بر حسب سنت، تورات موجود همان كتاب حضرت موسى شمرده مىشده است. با این حال كسانى از زمان هاى نسبتا دور با شواهد و ادله فراوانى از درون تورات موجود اثبات كرده اند كه كتاب موجود هرگز نمى تواند نوشته حضرت موسى باشد بلكه قرنها پس از آن حضرت نگاشته شده است.(1) و امروزه تحقیقات نقادان كتاب مقدس این نكته را نشان داده كه كتاب موجود چند قرن قبل از میلاد و قرنها پس از حضرت موسى(ع) با استفاده از منابع مختلفى تألیف شده است.(2)
درباره انجیل وضع به گونه دیگرى است. مسیحیان هرگز معتقد نبودهاند كه حضرت عیسى(ع) كتابى آورده است، بلكه این كار را بى معنا مىدانستند. از آنجا كه اینان حضرت عیسى(ع) را خداى متجسد مى دانستند، پس خدا خود را در او منكشف ساخته، پس خود او وحى است و معنا ندارد كه به او وحى شود. اناجیل موجود در حقیقت، سیره قولى و عملى آن حضرت است كه دیگران با تأیید روح القدس دهها سال پس از او نگاشته اند.(3)
در میان عامه مسلمانان، معروف است كه اهل كتاب تورات و انجیل را تحریف كرده اند؛ اما به نظر مى رسد كه موضع قرآن در این رابطه چیز دیگرى باشد. در برخى از آیات درباره اهل كتاب آمده است كه «یُحَرفون الكلم عن مواضعه [یا] من بعد مواضعه: كلام را از جایگاه خودش منحرف مى كنند.» (نساء /46؛ مائده /13 و 41) در اين آیات اولاً سخن از كتاب نيست و ثانیا با تحريف معنوى هم سازگار است. بنابراین از اين آیات نمىتوان استفاده كرد كه اهل كتاب تورات و انجيل واقعى را تغيير دادهاند. اما در آیه دیگر سخن از كتاب است «فویل للذین یكتبون الكتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله: واى بر كسانى كه كتاب را به دست خود مى نویسند و به خدا نسبت مى دهند.» (بقره /79) ظاهر اين آيه با نظر محققان غربى درباره تورات و انديشه مسیحیان در رابطه با اناجيل منطبق است. پس باید نتیجه بگیریم كه بنابر نظر قرآن دو كتاب به نام هاى تورات و انجیل از طرف خدا نازل شده است كه با آنچه نزد اهل كتاب است، تفاوت دارد؛ مگر آنكه كسى بگويد واژه كتاب در اين آيه لزوما بر عهدين منطبق نيست و مىتواند به معناى نوشته هاى ديگر مثلاً شروح و تفسيرهايى ديگر مثل تلمود باشد كه در میان يهودیان، عملاً حكم تورات و كتاب آسمانى را دارد. تفصیل این بحث فرصت دیگرى را مى طلبد.
نكته دیگر در این رابطه این است كه از آنجا كه نسخه هایى از تورات و انجیل مربوط به چند قرن قبل از اسلام موجود است(4) و آن نسخه ها با كتابهاى موجود مطابق است پس بايد نتيجه گرفت كه تورات و انجيل موجود در زمان پیامبر اسلام همين كتاب هاى موجود بوده است و هرگز نمى توان ادعا كرد كه اين كتابها بعد از اسلام تغيير كردهاند.
حال به آیات مورد بحث برمى گرديم. گفته شد، آیاتى كه بیانگر اين بودند كه اهل كتاب پیامبر اسلام را مى شناسند و آيه اى كه می گفت اهل كتاب حقانيت قرآن را مى دانند، هرگز دلالت ندارند كه اهل كتاب این آگاهى ها را از تورات و انجیل به دست آورده اند؛ بلكه اين شناخت ها مىتواند امرى عادى و از طريق گفتار و كردار پیامبر و نيز خواندن قرآن و البته به وسيله معیار كلىِ به دست آمده از كتاب هايشان حاصل شده باشد. پس، از اين آیات نمى توان استفاده قطعى كرد كه تورات و انجيل آمدن پیامبر و قرآن را بشارت داده اند.
آيه اى كه در تاريخ اين بحث نقش بسیار زیادى داشته و افراد زیادى را به خود مشغول كرده، آیه ششم از سوره صف است كه بنا به تصریح آن، حضرت عيسى(ع) آمدن پیامبرى به نام احمد را بشارت داده است. اين آيه عده زیادى را برانگيخته است تا در اناجيل موجود به دنبال كلمه احمد بگردند و در اين زمينه كتابها و رساله هاى متعددى بنگارند. واژهاى كه در اناجیل توجه این افراد را به خود جلب كرده، واژه «فارقلیط»(5) یا «باركليت» است. به گفته انجیل یوحنا، حضرت عیسى(ع) آمدن فارقلیط را پس از خود بشارت داده است. اين واژه كلمه اى يونانى به معناى تسلى دهنده و آرامش دهنده است كه مسیحیان مصداق آن را روح القدس مى دانند. اما برخى از نويسندگان مسلمان مدعى شده اند كه اين كلمه در اصل به صورت ديگرى بوده است و مسیحیان يكى از حروف آن را تغيير دادهاند. آنان مى گویند این كلمه در اصل «پریكلیتوس»، به معناى «احمد و ستوده»، بوده است كه آن را به «پراكلیتوس»، به معناى «تسلى دهنده» تغییر داده اند؛ و در واقع اسم خاص بوده و نه عنوان عام كه به «تسلى دهنده» ترجمه شود.(6)
به نظر مى رسد كه این تلاش هم بىنتیجه است و هم غیرلازم و هم مضر. از این جهت بى نتیجه است كه استعمال این كلمه به همین صورت و به همین معناى تسلى دهنده قرنها قبل از اسلام در سنت مسیحى به كار رفته است. همچنین از همان سده هاى نخست مسیحى مصداق آن را روح القدس دانستهاند. این واژه كه تنها در انجیل یوحنا آمده، در ديگر قسمت هاى عهد جديد یافت نمى شود، در چهار فقره از این كتاب آمده است:
اگر مرا دوست دارید احكام مرا نگاه دارید. و من از پدر سؤال مىكنم و تسلى دهنده [فارقلیط [دیگر به شما عطا خواهد كرد تا همیشه با شما بماند. یعنى روح راستى كه جهان نمىتواند او را قبول كند زیرا كه او را نمى بیند و نمى شناسد و اما شما او را مى شناسید زیرا كه با شما مى ماند و در شما خواهد بود (یوحنا، 14:15ـ17).
این سخنان را به شما گفتم وقتى كه با شما بودم. لیكن تسلى دهنده [فارقلیط [يعنى روح القدس كه پدر او را به اسم من مى فرستد او همه چيز را به شما تعليم خواهد داد و آنچه به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد (يوحنا، 14:25ـ26).
لیكن چون تسلى دهنده [فارقلیط] كه او را از جانب پدر نزد شما مىفرستم یعنى روح راستى كه از پدر صادر مى گردد او بر من شهادت خواهد داد. و شما نیز شهادت خواهید داد زیرا كه از ابتدا با من بوده اید (یوحنا، 15:26ـ27).
اما الان نزد فرستنده خود مى روم و كسى از شما از من نمى پرسد به كجا مىروى. ولیكن چون این را به شما گفتم دل شما از غم پر شده است. و من به شما راست مىگویم كه رفتن من براى شما مفید است زیرا اگر نروم تسلى دهنده [فارقلیط [نزد شما نخواهد آمد اما اگر بروم او را نزد شما مى فرستم. و چون او آید جهان را بر گناه و عدالت و داورى ملزم خواهد نمود. اما بر گناه زیرا كه به من ایمان نمى آورند. و اما بر عدالت از آن سبب كه نزد پدر خود مى روم و دیگر مرا نخواهید دید و اما بر داورى از آن رو كه بر رئیس این جهان حكم شده است. و بسیارى چيزهاى ديگر نيز دارم كه به شما بگويم لكن الان طاقت تحمل آنها را نداريد. ولیكن چون او یعنى روح راستى آید شما را به جمیع راستى هدایت خواهد كرد زیرا كه از خود تكلم نمى كند بلكه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده خبر خواهد داد. او مرا جلال خواهد داد زیرا كه از آنچه آنِ من است خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد. هر چه از آنِ پدر است از آنِ من است از این جهت گفتم كه از آنچه آنِ من است مى گیرد و به شما خبر خواهد داد (یوحنا، 16:5ـ15).
اينها مواردى است كه در انجيل يوحنا كلمه «فارقلیط» [پراكلیتوس] به كار رفته است. حال آیا مى توان گفت اين واژه در اصل «پريكليتوس» به معناى «احمد» بوده است و عمدا یا سهوا نويسنده اين انجيل آن را تغيير داده و اسم خاص پريكليتوس [احمد] را به پراكلیتوس [تسلى دهنده] مبدّل ساخته است؟ ممكن است در واقع این گونه بوده باشد. اما آیا با امكاناتى كه در اختیار ماست مى توانيم اين امر را، حتى به صورت ظنى، اثبات كنیم؟ به نظر مى رسد چنین چیزى ممكن نباشد. در اینجا ذكر چند نكته مفید است:
1. اين واژه از چهار انجيل موجود تنها در انجيلى آمده است كه به لحاظ الهیاتى با ساير اناجيل بسیار متفاوت است و از اعتقاداتى كه در اسلام حق شمرده مىشود بسیار دور است. در بين چهار انجيل موجود تنها در اين انجيل است كه الوهيت حضرت مسیح مطرح شده و نظام الهیاتى آن بر اين اساس طرح ريزى شده است. براى مثال در این نظام، مقام «پسرخدا» بالاتر از مقام روح القدس است. اتفاقا از مواضعى كه در آنها این كلمه [فارقلیط [آمده است این امر را مى توان فهمید؛ «پدر او را به اسم من مى فرستد»، «او را از جانب پدر نزد شما مى فرستم»؛ «او را نزد شما مى فرستم»؛ از عبارت هاى فوق، مادونبودن این فرد نسبت به مسیح فهمیده مى شود. این در حالى است كه اولاً از برخى از فقرات اناجیل دیگر برمى آید كه مقام روح القدس بالاتر از مسیح است: «از این رو شما را مى گویم هر نوع گناه و كفر از انسان آمرزیده مى شود لیكن كفر به روح القدس از انسان عفو نخواهد شد. و هر كه برخلاف پسر انسان [مسیح] سخن گوید آمرزیده شود اما كسى كه برخلاف روح القدس سخن گوید، در این عالم و در عالم آینده هرگز آمرزیده نخواهد شد. (متى، 12:31ـ32؛ مرقس، 3:28ـ29). و ثانیا مسلمانان هرگز پیامبر اسلام(ص) را پايين تر از مسیح نمى دانند بلكه او را ناسخ آيين مسیح و برترين پیامبر مى دانند.
2. تاريخ نگارش انجيل يوحنا از اناجيل ديگر بسیار متاخر است؛ به گونه اى كه اكثريت قريب به اتفاق محققان برآنند كه اين انجيل در اواخر قرن اول یا اوايل قرن دوم نوشته شده است.(7) این امر از اعتبار و سندیت این كتاب مى كاهد و آن را نسبت به اناجیل دیگر، كه چند دهه زودتر نوشته شده اند، در رتبه پایین ترى قرار مى دهد. حال اين سؤال مطرح مىشود كه چرا اين واژه در اناجيل ديگر نیامده است و آیا با توجه به اين امر مىتوان چيزى را درباره اينكه حضرت عيسى(ع) واقعا چه كلمه اى را به كار برده است، اثبات كرد؟
3. این مسلم است كه این انجیل به زبان یونانى نوشته شده در حالى كه حضرت عیسى(ع) به زبان عبرىِ آرامى سخن مى گفته است. بنابراین، اگر حضرت عیسى این كلمه را به زبان دیگرى به كار برده و نویسنده انجیل یوحنا معادل یونانى آن را به كار برده است، سخن از اینكه این كلمه در اصل، «پریكلیتوس» ـ واژه اى یونانى ـ بوده است، مناسب نمى نماید.
4. در هر چهار موردى كه در این كتاب این واژه به كار رفته، پس از آن آمده است كه مقصود از آن، روح راستى یا روح مقدس است. هرچند در مجموعه كتاب مقدس، كلمه روح به معانى مختلفى به كار رفته، اما در عهد جدید بیشترین كاربرد آن درباره روح القدس است؛ به گونه اى كه هر جا این كلمه بدون قید به كار رود به آن انصراف دارد.
5. در این موارد شواهدى هست كه این نكته را تقویت مى كند كه مصداق آن روح القدس است: «تا همیشه با شما باشد»؛ «جهان... او را نمى بيند و نمى شناسد» و نيز اشاراتى در اين فقرات وجود دارد كه نشان مى دهد آمدن آن فرد بسیار نزديك است و خود مخاطبان شاهد آن خواهند بود: «شما او را مى شناسید»؛ «شما نیز شهادت خواهید داد»، «اگر نروم تسلى دهنده نزد شما نخواهد آمد» (روشن است كه آمدن كسى شش قرن بعد منوط به رفتن عیسى در این زمان خاص و در سن جوانى نبوده است).
6. در اين فقرات مواردى وجود دارد كه مبتنى بر الوهيت مسیح است: «هر چه از آنِ پدر است از آنِ من است از این جهت گفتم كه از آنچه آنِ من است مى گیرد و به شما خبر خواهد داد». كسى كه مى خواهد یك واژه را از یك متن بگیرد و مدرك او هم همین متن باشد، نمى تواند از دنباله سخن نويسنده كه در همين سیاق است چشم پوشى كند.
7. در خود مجموعه عهد جدید در موارد دیگر به آمدن قریب الوقوع روح القدس وعده داده شده است: «و اینك من موعود، پدر خود را بر شما مى فرستم پس شما در شهر اورشلیم بمانید تا وقتى كه به قوت از اعلا آراسته شوید» (لوقا، 24:49)؛ «و چون با ایشان جمع شد ایشان را قدغن فرمود كه از اورشلیم جدا می شوید بلكه منتظر آن وعده پدر باشید كه از من شنیده اید؛ زيرا كه يحيى به آب تعميد مىداد ليكن شما بعد از اندك ایامى به روح القدس تعميد خواهيد یافت... ليكن چون روح القدس بر شما مىآيد قوت خواهيد یافت و شاهدان من خواهيد بود...» (اعمال، 1:4ـ8)؛ و نیز خبر تحقق این وعده در خود این مجموعه آمده است: «و چون روز پنطیكاست رسید، به یك دل در یكجا بودند كه ناگاه آوازى چون صداى وزیدن باد شدید از آسمان آمد و تمام آن خانه را كه در آنجا نشسته بودند پرساخت. و زبانه هاى منقسم شده مثل زبانه هاى آتش بدیشان ظاهر گشته، بر هر یكى از ایشان قرار گرفت. و همه از روح القدس برگشته، به زبانهاى مختلف به نوعى كه روح بدیشان قدرت تلفظ بخشید به سخن گفتن شروع كردند» (اعمال، 2:1ـ4).
8. مسیحیان از همان ابتدا، یعنى حدود شش قرن قبل از اسلام، اين واژه را به همين معنا گرفته اند و مصداق آن را روح القدس دانسته و معتقد بودهاند كه اين وعده اى تحقق یافته است. بنابراین ادعاى اينكه اين واژه تحريف شده است به جا به نظر نمى رسد.
با توجه به امور فوق تلاش براى تطبيق واژه «فارقلیط» بر «احمد» هيچ نتيجه اى نخواهد داشت. با این حال بايد یادآورى كنيم كه هدف ما انكار اين نيست كه حضرت عيسى به آمدن پیامبرى به نام «احمد» بشارت داده است؛ بلكه سخن این است كه تلاش براى تطبیق این واژه بر نام «احمد» بى ثمر است.
سخن ديگر اين است كه آیا اين تلاش لازم است؟ آیا اگر قرآن گفته باشد كه چنين امرى در كتاب مسیحیان موجود است براى دفاع از قرآن بايد آن مورد را یافت و نشان داد؟ در قرآن آمده است كه حضرت عيسى(ع) آمدن پیامبرى به نام احمد را بشارت داد. آیا از اين سخن برمى آيد كه بشارت به احمد در اناجيل فعلى موجود است؟ پاسخ به این سؤال منفى است، چون:
اولاً، در این آیه هرگز سخن از كتاب نیست و تنها سخن از این است كه حضرت عیسى(ع) به چنین چیزى بشارت داده است.(8) آیا همه سخنان پیامبر اسلام، كه همه آنها براى مسلمانان حجت و معتبرند، در قرآن آمده است؟ همه مسلمانان قائلند كه سخنان پیامبر، كه در قرآن هم ذكرى از آنها نیست، بخش وسیعى از منبع مورد رجوع در زمینه هاى مختلف را كه جنبه الهى دارد، تشكیل مى دهد. همچنين يهودیان قائلند كه سخنان زیادى از حضرت موسى(ع) به دست آنان رسيده كه در تورات مكتوب نيست. پس ممكن است حضرت عیسى هم این سخن را فرموده باشد، اما در كتاب آسمانى آن حضرت نیامده باشد.
و ثانیا، برفرض كه از آیه برداشت شود كه این مطلب در كتاب آسمانى حضرت عیسى(ع). مكتوب بوده است، در اين صورت اين سؤال مطرح مىشود كه آیا اناجيل موجود كتاب آسمانى حضرت عيسى هستند؟ همانطور كه گذشت، پاسخ مسیحیان به اين سؤال منفى است. آنان مى گویند، اساسا كتابى بر آن حضرت نازل نشده است و حتى این گفته بى معنایى است كه كتابى بر او نازل شده باشد؛ چون كتابْ وحى است و در وحى، خدا خود را براى انسان كشف مىكند. در مسیح، خدا خود را مكشوف ساخته، پس مسیح خودش وحى است. بنابراین، معنا ندارد كه كتابى آورده باشد. اعمال و گفته هاى او براى هدایت انسان ها كافى است. این اعمال و گفته ها را دیگران، با تأیید روح القدس، در چند كتاب به نام انجیل روایت كرده اند. این كتابها در واقع، زندگى و سخنان حضرت عیسى(ع) هستند نه كتابى كه بر آن حضرت نازل شده باشد؛ با این حال از آنجا كه با تأیید روح القدس نوشته شده اند، حجیت دارند.(9)
پاسخ مسلمانان هم به این سؤال منفى است. آنان با استناد به ظاهر قرآن مىگویند خدا كتابى به نام انجیل بر حضرت عیسى(ع) نازل كرده كه غیر از اناجیل موجود است.
بنابراین، بر فرض كه از آيه استفاده شود كه به پیامبر اسلام در كتاب حضرت عيسى(ع) بشارت داده شده است، اما از آنجا كه بنابر هر دو سنت، كتاب هاى موجود آن كتاب نازل شده بر حضرت عیسى(ع) نیستند، جا ندارد كه در كتاب هاى موجود در پى یافتن بشارت هايى به نام پیامبر اسلام باشيم. چون قطعا قرآن در این آیه نمى گوید كه این بشارت در كتاب هاى فعلى موجود است. البته در اینجا جاى یك اشكال هست و آن اینكه گفته شد كه سخنان حضرت عیسى(ع) در اناجیل موجود نقل شده است؛ حال چرا این سخن نقل نشده است؟ پاسخ این است كه اولاً، هر يك از اين اناجيل يكى زندگينامه كامل از آن حضرت است و بسیارى از سخنان منسوب به آن حضرت را يك یا چند انجيل آورده كه يك یا چند انجيل ديگر نیاورده است. پس كسى نمىتواند مدعى شود كه همه سخنان آن حضرت در تكتك اناجیل آمده است از این رو، اين احتمال نيز وجود دارد كه برخى از سخنان آن حضرت حتى در همه اناجيل نیامده باشد. . و ثانیا در صورتى اين اشكال وارد مىشود كه مسلمانان اناجيل موجود را موثق و معتبر بدانند، در حالى كه اینگونه نیست.
اما از برخى از آثار و نوشته ها برمىآيد كه گویا اين امر مسلم پنداشته مىشده كه بر طبق قرآن نام پیامبر اسلام در كتابهاى موجود آمده است. یكى از اساتید محترم حوزه علمیه قم كتابى در تفسیر سوره صف نوشته و نام آن را «احمد موعود انجیل»(10) گذاشته اند. در اين كتاب بحث مبسوطى درباره كلمه «فارقلیط» شده و، مانند دیگر كتابهاى مشابه، ادعا شده است كه این واژه در اصل به معناى احمد بوده و تحریف شده است. جدا از مباحث كتاب در اینباره كه به نظر حقیر به ادله اى كه قبلاً ذكر شد مخدوش است، نامگذارى كتاب هم خالى از اشكال نیست. ظاهرا باید نامگذارى كتاب به این نام به مناسبت همین آیه بشارت به احمد باشد كه در این سوره آمده است. حال سؤال اين است كه مقصود ايشان انجيل موجود است یا انجيلى كه به اعتقاد مسلمانان بر حضرت عيسى نازل شده است؟ از كجاى این آیه چنین چیزى استفاده مى شود؟ همانطور كه قبلاً بیان كرديم از اين آيه بيش از اين بر نمى آيد كه حضرت عيسى(ع) آمدن پیامبرى به نام احمد را بشارت داده است و هرگز هيچگونه دلالتى بر اين ندارد كه اين بشارت در كتاب است.
قبلاً اشاره كردیم كه این تلاش نه تنها بى نتیجه است، و نه تنها لازم نیست، بلكه مضر است. وظیفه نخست متكلمان مسلمان دفاع از قرآن است. اگر در قرآن از یك واقعه خارجى خبر داده شده، وظيفه متكلمان آن است كه صدق اين خبر را نشان دهند یا حتى الامكان براى نشاندادن آن تلاش كنند. حال اگر آنان تلاشى گسترده براى اثبات امرى كنند كه در قرآن نیامده است، خود این تلاش به ذهن افرادى كه با قرآن بیگانه اند، این مطالب را القاء مىكند كه قرآن چنین چیزى را گفته است و وقتى تلاش براى اثبات آن بى نتیجه باشد، شبهه اى نسبت به قرآن ایجاد شده است.
اما در مورد آیه 157 از سوره اعراف وضعیت متفاوت است. در اين آيه از كسانى سخن رفته است كه از فرستاده خدا كه يك پیامبر امى است، پیروى مىكنند، پیامبرى كه او را در تورات و انجيلى كه در نزدشان است، مى یابند. وضعيت اين آيه از اين جهت متفاوت است كه مىگويد وصف پیامبر اسلام را در همان تورات و انجيلى كه در آن زمان در آن منطقه موجود بوده است، مى یابند. بنابراین برطبق اين آيه قرآن بايد در تورات و انجيلِ زمان پیامبر اسلام، اوصاف او موجود بوده باشد. حال آیا چنين چيزى در آن كتاب ها بوده است و آیا ما راهى براى كشف و اثبات اين مطلب داريم؟
بايد یادآور شويم كه همانطور كه گذشت، نسخه هایى خطى از كتاب مقدس، كه مشتمل بر تورات و اناجیل و مربوط به قرن ها قبل از اسلام است در موزه ها در معرض دید همگان است. از آنجا كه این نسخه ها با كتاب هاى فعلى منطبق است، بايد نتيجه گرفت كه كتاب هاى زمان پیامبر(ص) همين كتابهاى فعلى بوده اند. بنابراین نمى توان ادعا كرد كه بعد از پیامبر اسلام(ص) تورات و انجيل از نظر لفظى تغيير كرده اند.
ازاین رو، از اين آيه قرآن با توجه به مطلب فوق برداشت مىشود كه اوصاف پیامبر اسلام و بشارتِ ظهور او بايد در تورات و انجيل فعلى موجود باشد. آیا چنين است؟ پاسخ ما مثبت است. از فقرات متعددى از كتاب هاى عهد قدیم و جدید براى این منظور استفاده كرده و گاهى تعداد آنها را به هجده مورد رسانده اند.(11) البته دلالت برخى از این موارد روشن نیست ما تنها در اینجا به یك فقره كه به گونه اى هم در تورات و هم در انجیل آمده است اشاره مى كنیم. بنابه نقل تورات، حضرت موسى به قوم اسرائیل مىگوید:
یهوه، خدایت، نبىاى را از میان تو از برادرانت مثل من براى تو مبعوث خواهد گردانيد او را بشنويد» (تثنيه، 18:15).
و نیز خدا به موسى مىگوید:
نبىاى را براى ايشان از میان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هرآنچه به او امر فرمايم به ايشان خواهد گفت. و هر كس كه سخنان مرا كه او به اسم من گوید نشنود من از او مطالبه خواهم كرد (تثنیه، 18:18ـ19).
شكى نيست كه اين دو فقره آمدن پیامبرى را بشارت مىدهند. اين پیامبر ويژگىهايى دارد؛ از جمله اينكه مانند موسى است و ديگر اينكه از میان برادران قوم اسرائيل برخواهد خواست. هيچ يك از انبیاء بنىاسرائيل ادعا نكردهاند كه مانند موسى هستند. بدون شك مهمترین ویژگى نبوت حضرت موسى این است كه شریعتى خاص آورده است و وقتى گفته مىشود «نبىاى مانند موسى» حتما باید این ویژگى در نظر گرفته شود. هيچ يك از انبیا ادعا نكردهاند كه شريعتى خاص آورده است و حتى حضرت عيسى به گفته اناجيل همان شريعت موسى را اجرا مىكرده و مأموريتش براى همين بوده است: «گمان مبريد كه آمدهام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم نیامدهام تا باطل نمايم بلكه تا تمام كنم... پس هر كه یكى از این احكام كوچكترین را بشكند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملكوت آسمان كمترین شمرده شود اما هر كه به عمل آورد و تعلیم نماید او در ملكوت آسمان، بزرگ، خوانده خواهد شد» (متى، 5:17ـ19). علاوه بر این، بحث ديگرى كه به صورت جدلى با مسیحیان مطرح است اين است كه آنان بر طبق الهیات رايج خود عيسى را پیامبر نمىدانند بلكه او را خداى مجسد مىدانند و هيچ انسانى را با او قابل مقايسه نمىدانند. پس تنها پیامبرى كه با حضرت موسى شباهت دارد پیامبر اسلام است.
نكته ديگر اين است كه برطبق اين دو فقره آن پیامبر «از میان برادران» بنىاسرائيل است و مشخص است كه برادران بنىاسرائيل، بنىاسماعیل هستند. و اين قيد با وضوح نشان مىدهد كه اين پیامبر از بنىاسرائيل نيست.
در عهد جدید آمده است:
و اين است شهادت يحيى در وقتى كه يهودیان از اورشليم، كاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال كنند كه تو كيستى كه معترف شد و انكار ننمود بلكه اقرار كرد كه من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال كردند پس چه، آیا تو الیاس هستى؟ گفت: نیستم. آیا تو آن نبى هستى؟ جواب داد كه نى» (یوحنا، 1:19ـ21).
حضرت يحيى(ع) معاصر حضرت عيسى است و اندكى قبل از آن حضرت به پیامبرى مبعوث شده است. يهودیان مى خواهند هويت او را بشناسند، پس كاهنان را نزد او مىفرستند. كاهنان يهود ابتدا از يحيى مى پرسند كه آیا تو مسیح هستى؟ جواب منفى مىدهد. سپس سؤال مىكند آیا تو الیاس هستى؟ باز حضرت جواب منفى مىدهد. سپس سؤال مىكند كه آیا تو «آن نبى» هستى؟ باز یحیى جواب منفى مىدهد.
اين فقره صريح در اين است كه سؤال كنندگان مسیح را غير از آن پیامبرى كه در انتظارش بوده اند، مىدانسته اند. در اینباره چند نكته قابل ذكر است:
1. مفسرانِ كتاب مقدس عبارت «آن نبى» را اشاره به همان پیامبرى مى دانند كه در سفر تثنيه باب 18 حضرت موسى وعده داده بود.(12)
2. آن پیامبر در بين يهودیان چنان معروف بوده كه اشاره كوتاه «آن نبى» براى انتقال به آن كافى بوده است. به گفته برخى، آنان منتظر پیامبرى بوده اند كه سيد انبیا و بزرگترين آنان بوده است.(13)
3. كسانى كه از حضرت یحیى سؤال مى كرده اند كاهنان قوم و برگزیدگان مركز یهودیت آن زمان، یعنى اورشلیم، بوده اند.
4. شكى نیست كه این مسئله، يعنى انتظار يك پیامبر بزرگ، مسئله بسیار مهمى است و اگر آنان اعتقاد خطايى در اينباره داشته اند، حضرت یحیى مىباید آنان را متوجه خطایشان بگرداند نه اینكه خطاى آنان را تأیید كند. از حضرت يحيى(ع) سؤال شده است كه آیا تو مسیح هستى و او جواب منفى داده است، باز از او مى پرسند كه آیا تو آن نبى هستى؟ اگر در واقع مسیح همان نبى بوده است بايد حضرت يحيى(ع) پاسخ دهد كه اين دو يكى هستند، و نه اینكه پاسخ دهد كه نه، آن هم نیستم.
5. در فقره دیگرى از انجیل یوحنا كسانى حضرت عیسى(ع) را مصداق آن نبى دانسته اند (یوحنا، 6:14)؛ اما در موارد ديگرى بين مردم اختلاف شده است كه آیا اين فرد (عيسى) مسیح است یا آن پیامبر: «آنگاه بسیارى از آن گروه چون اين كلام را شنيدند، گفتند در حقيقت اين شخص همان نبى است و بعضى گفتند او مسیح است... پس درباره او در میان مردم اختلاف افتاد» (يوحنا، 7:40ـ43). از اين فقره بر مى آيد كه همه كسانى كه در آن مكان حاضر بوده اند مسیح را غير از آن نبى مى دانسته اند؛ زیرا وقتى یك دسته گفته اند او آن نبى است، اگر در نظر دسته دوم، كه او را مسیح مى دانستند، مسیح با آن نبى يكى بود پس نبايد اختلافى در كار باشد.
6. در موردى دیگر در قسمت هاى عهد جدید، كسانى عیسى را همان نبى دانسته اند (اعمال 3:22 و 7:37) كه البته اعتبار ديگر قسمت هاى عهد جديد نزد مسیحیان به اندازه اناجيل نيست و اعتبار سخن ديگران به اندازه سخن حضرت يحيى(ع) نيست و بر فرض كه اختلاف باشد براى اثبات سخن قرآن همان تأييد حضرت يحيى كافى است.
از مجموع اين دو فقره عهد قديم و جديد مىتوان استفاده كرد كه در تورات و اناجيل فعلى فقراتى وجود دارد كه آمدن پیامبرى را با اوصافى كه بر پیامبر اسلام منطبق است، بشارت داده اند. همین كه فقرهاى از این دو كتاب با سخن قرآن منطبق باشد براى تبیین آن كافى است.
در پایان اين بحث جا دارد كه به مسئله ديگرى كه با اين بحث مرتبط است، اشاره كنیم: آیا مسیحیان و يهودیانى كه در صدر اسلام در حجاز مىزيستند، منتظر ظهور پیامبرى در آن منطقه بوده اند؟ پاسخ به اين سؤال در رابطه با يهودیان آسانتر است. چون همانطور كه گذشت حضرت موسى(ع) وعده آمدن پیامبرى را داده است و همانطور كه گذشت يهودیان او را غير از عيسى مى دانسته اند. حتى اگر به لحاظ تاریخى دلیلى بر آن نداشته باشیم، وقوع آن محذورى ندارد. اما در مورد مسیحیان وضع به گونه ديگرى است. در عهد جديد دو نوع الهیات وجود دارد كه بر طبق يكى از آنها مسیح پیامبرى از پیامبران خداست و بر طبق ديگرى مسیح خداى مجسد است. بر طبق الهیات نخست، آمدن پیامبرى بعد از حضرت عيسى(ع) مشكلى ايجاد نمى كند، اما بر طبق الهیات دوم دوره نبوت با آمدن مسیح به پایان رسيده است و بعد از آمدن خود خدا ديگر معنا ندارد كه پیامبرى بیايد. مشكل در اينجاست كه در همان سده هاى نخست مسیحى، و قبل از اسلام، الهیات نوع دوم غلبه قطعى و نهايى یافته، اكثريت قريب به اتفاق مسیحیان اين الهیات را پذيرفتند. بنابراین آنان به لحاظ الهیاتى نمى توانسته اند منتظر پیامبر ديگرى بوده باشند.
با این حال، آنان با یك مشكل جدى روبه رو هستند و آن اینكه وعده حضرت موسى(ع) در سفر تثنیه در نزد آنان مسلم بوده است. از سوى ديگر تعابير «پیامبرى مانند موسى» با اين الهیات همخوان نيست. پس اگر بخواهند مصداق اين پیامبر را كسى غير از مسیح بدانند بايد دست از الهیات خود بردارند، و اگر بخواهند الهیات رايج را نگاه دارند با اين مشكل روبه رو مىشوند كه بر طبق وعده حضرت موسى(ع) پیامبرى مانند موسى مى آيد در حالى كه الهیات آنان حضرت مسیح(ع) را نه با موسى و نه با هيچ پیامبر ديگرى قابل مقايسه نمىداند.
قطعا نویسنده انجیل یوحنا هم با همین مشكل روبه رو بوده است. برطبق اين انجيل ـ برخلاف سه انجيل ديگر ـ مسیح خدايى است كه در زمانى خاص جسم گرفته و به شكل انسان در آمده است. حال چگونه نويسنده انجيل مى توانسته است مصداق پیامبر موعود را مسیح بداند؟
با این حال، شايد فرآيند سلطه الهیات عيسى خدايى یا تثليثى فرايندى تدريجى بوده است. سلطه نهايى اين الهیات در اواخر قرن چهارم و پس از شوراى قسطنطنيه در سال 381 م رخ داده است. آنچه در اين شورا تصويب نهايى یافت، مسیحيت تثليثى بود كه امپراتور تئودوسيوس آن را دين رسمى امپراتورى اعلام كرد و مخالفان آن را تحت پيگرد قرار داد:
اين مسیحيت «راست كيشىِ تثليثى» توسط تئودوسيوس، تنها دین رسمى امپراتورى گردید. او گفت همه مردم تحت حكومت او باید با دینى زندگى كنند كه «گفته مىشد پطرس الهىِ رسول، به رومیان داده است». آنها باید اعتقاد داشته باشند كه «خداى پدر و پسر و روح القدس با شأنى مساوى در تثلیثِ مقدس هستند»... بدعت گذاران و مشركان در معرض جریمه قرار گرفتند... آریوس پس از مرگش به دلیل انكار الوهیت كامل كلمه محكوم شد.(14)
همينطور كه از عبارت اين نويسنده مسیحى برمى آيد، الهیات تثليثى با زور حكومت غلبه نهايى یافته است و مخالفان آن با فشارى سخت روبه رو بوده اند. در این اوضاع سخت، براى كسانى كه اين الهیات را قبول نداشتند چارهاى جز فرار از امپراتورى روم نبوده است. امكان دارد كه برخى از مخالفان اين الهیات به حجاز، كه منطقه اى دورافتاده بود، كوچ كرده باشند و مطابق الهیاتى كه در آن، مسیح تنها يك انسان و بنده خدا و پیامبر او بود، منتظر پیامبر ديگرى بودند.
_______________________________________
1. Spinoza, pp. 120-132؛ و رك: باروخ اسپینوزا، مصنف واقعى اسفار خمسه ترجمه علیرضا آل بویه، هفت آسمان، شماره اول، ص 79 ـ 103.
2. weinfeld, Moshe: "Bible Criticism", Contemporary Jewish Religious Thought, pp.35-39; كلام مسیحى ، ص 23
3. كلام مسیحى، ص 26 ـ28؛ تاریخ كلیساى قدیم، ص 66.
4. تاریخ كلیساى قدیم، ص77؛ باستانشناسى كتاب مقدس، ص 116.
5. paraclete
6. محمد خاتم پیامبران، ص 511 ـ 512؛ محمد در تورات و انجیل، ص 231ـ235.
7. Harper's Bible Dictionary, p. 499.
جهت اطلاع بیشتر رجوع كنید به مقاله «عهد جدید، تاریخ نگارش و نویسندگان»، هفتآسمان، شماره 3و4.
8. المیزان، ج19، ص253.
9. كلام مسیحى، ص26ـ28؛ تاریخ كلیساى قدیم، ص66.
10. سبحانى، جعفر، احمد موعود انجیل، (تفسير سوره صف) انتشارات توحید، 1361.
11. رشید رضا، محمد، المنار، ج9، بیروت، دارالمعرفة، 1342 ه . ق، ص 230ـ300.
12. تفسیر الكتاب المقدس، جماعة من اللاهوتیین، ج1، ص 453 و ج5، ص 235؛ السنن القویم فى تفسیر اسفار العهد القدیم، ج2، ص 425؛ تفسیر العهد الجدید؛ شرح بشارة یوحنا، ولیم باركلى، ص 109 و...
13. تفسیر العهد الجدید، شرح بشارة یوحنا، ص 109.
14. مسیحيت و بدعتها، ص 155.
قرآن كریم و بشارت هاى پیامبران
- بازدید: 8519