- جزئیات
- آیه ی اکمال یکی از اثبات ولایت و وصایت و جانشینی بلافصل امیرالمؤمنین علی علیه السلام است... الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ ۚ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا...(مائده 3)؛ طبق مبانی اهل سنت از هیچ آیه ای اخذ عقیده نمی شود مگر آنکه قبلش شان نزول آن را بدانیم آیه ی اکمال طبق نظر بسیاری از علمای اهل سنت مهمترین آیه ی قرآن است : برای مثال در کتاب تبیین الفرقان نوشته محمد عمر سربازی ، تصریح میکند از زمان حضرت آدم تا خاتم (علی نبینا و آله و علیه السلام) چنین روزی با چنین نویدهای بزرگ برای کسی نبوده مگر خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله و سلم) سوالی از اهل سنت داریم که چرا در منابع شما یک حدیث برای شان نزول این آیه نیست؟مگر مهمترین آیه ی قرآن نیست؟آیا شان نزول آن وجود داشته و شما در دوران منع حدیث که توسط خلفا بنا نهاده شد، آنها را نابود کرده اید؟کما اینکه بسیاری از احادیث را سوزاندند یا کاغذ آن را خمیر کردند؛ فقط در یک مورد یکی از منابع اهل سنت اعتراف میکند(که همان هم مانند عقیده ی شیعه است) و بقیه چیزی ذکر نمی کنند یا باید بپذیرید که آیه شان نزول ندارد و اینگونه مهمترین آیه ی قران میشود عبس و بیهوده یا اینکه آن شان نزول که ذیل این آیه و حدیث ثقلین آمده همین است که شیعه میگوید.
|
- جزئیات
- برای دیدن عکس در اندازه ی اصلی روی آن راست کلیک کنید و پنجره ی جدید باز کنید
|
|
- جزئیات
- سوالهای علمای یهود و شرمندگی خلیفه ثانی (با اندک اختلافها در نقلهای مختلف) فرائد السمطين:1/97للحمويني ـ موسسه المحمودي ـ چاپ بيروت كنزل العمال : 11/614 للمتقي الهندي ـ موسسه رساله ـ چاپ بيروت مناقب، سروی، قضایاه (علیه السلام) فی عهد الثانی. / الاحتجاج 1 : 226. / الغدير 6 : 268. کمال الدین، ص172/ بحارالانوار، ج10، ص20ـ22
|
- جزئیات
- قسمتی از داستان فوق در چند کتاب و با نقلهای مختلف در زمان ابوبکر و یا عمر اتفاق افتاده است با اندک اختلافهایی در نقل ؛ کتاب سلمان، خبر جاثلیق / نفس الرحمن، ص 489 - 493 / الطبقات الكبرى - ط العلميه نویسنده : ج 2 ص 201 / العروة الوثقى - جماعة المدرسین ج 2 ص 242 / الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 241 (به نقل از : المجتنى ، ص ۳۵) . / بحارالانوار، ج 30، ص 84; تفسیر قمی، ص 269. / فضائل الخمسه من الصحاح السته ؛جلد ۳ صفحه ۳۸/
|
- جزئیات
- عَنْ اَبِی ذَرٍّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «لَیَنْتَهِیَنَّ بَنُو وَلِیعَةَ، اَوْ لاَبْعَثَنَّ اِلَیْهِمْ رَجُلا کَنَفْسِی، یُنْفِذُ فِیهِمْ اَمْرِی، فَیَقْتُلَ الْمُقَاتِلَةُ، وَیَسْبِیَ الذُّرِّیَّةَ». فَمَا رَاعَنِی اِلا وَکَفُّ عُمَرَ فِی حُجْزَتِی مِنْ خَلْفِی: مَنْ یَعْنِی؟ فَقُلْتُ: مَا اِیَّاکَ یَعْنِی، وَلا صَاحِبَکَ، قَالَ: فَمَنْ یَعْنِی؟ قَالَ: خَاصِفُ النَّعْلِ، قَالَ: وَعَلِیٌّ یَخْصِفُ نَعْلاً. از ابوذر نقل میکند که: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «باید بنو ولیعه (حاکمان سرزمین حضرموت) از این شیوه دست بردارند، در غیر این صورت مردی را به سوی آنان روانه میکنم که مانند خودم است. وی در میان آنان امر من را به اجرا درآورد، جنگ جویانشان را میکشد و فرزندانشان را به اسارت میگیرد». ابوذر میگوید: شگفت زده از سخن حضرت بودم که عمر از پشت، پهلوی من را گرفت و گفت: مقصود پیامبر کیست؟ گفتم: مقصودشان تو و رفیقت (ابابکر) نیست. گفت: پس چه کسی است؟ گفتم: کسی که کفش را وصله میزند و علی (علیهالسّلام) مشغول وصله زدن کفش بود. [1] احمد بن حنبل، همین روایت رانقل کرده است اما با روایتی که نسائی نقل کرده است، دو تفاوت اساسی دارد:1. اینکه مقصود رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ابوبکر نیست، حذف شده است؛۲. مقصود از وصله زننده نعل مشخص نشده است. [2] ؛ -------------- 1) السنن الکبری، ج۵، ص۱۲۷، ح۸۴۵۷، دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الاولی، ۱۴۱۱ / خصائص امیرمؤمنان علی بن ابیطالب، ج۱، ص۸۹، ح۷۲، مکتبة المعلا - الکویت الطبعة:الاولی، ۱۴۰۶ ه 2) فضائل الصحابه، ج۲، ص۵۷۱، ح۹۶۶،مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۳ه
|
- جزئیات
- وَ حَدَّثَنِي اَلشَّيْخُ أَدَامَ اَللَّهُ عِزَّهُ أَيْضاً قَالَ: قَالَ اَلْمَأْمُونُ يَوْماً لِلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَخْبِرْنِي بِأَكْبَرِ فَضِيلَةٍ لِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَدُلُّ عَلَيْهَا اَلْقُرْآنُ قَالَ فَقَالَ لَهُ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَضِيلَتُهُ فِي اَلْمُبَاهَلَةِ قَالَ اَللَّهُ جَلَّ جَلاَلُهُ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَكَ مِنَ اَلْعِلْمِ فَقُلْ تَعٰالَوْا نَدْعُ أَبْنٰاءَنٰا وَ أَبْنٰاءَكُمْ وَ نِسٰاءَنٰا وَ نِسٰاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اَللّٰهِ عَلَى اَلْكٰاذِبِينَ فَدَعَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ فَكَانَا اِبْنَيْهِ وَ دَعَا فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ فَكَانَتْ فِي هَذَا اَلْمَوْضِعِ نِسَاءَهُ وَ دَعَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَكَانَ نَفْسَهُ بِحُكْمِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ ثَبَتَ أَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ أَجَلَّ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَفْضَلَ فَوَجَبَ أَنْ لاَ يَكُونَ أَحَدٌ أَفْضَلَ مِنْ نَفْسِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِحُكْمِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَقَالَ لَهُ اَلْمَأْمُونُ أَ لَيْسَ قَدْ ذَكَرَ اَللَّهُ اَلْأَبْنَاءَ بِلَفْظِ اَلْجَمْعِ وَ إِنَّمَا دَعَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اِبْنَيْهِ خَاصَّةً وَ ذَكَرَ اَلنِّسَاءَ بِلَفْظِ اَلْجَمْعِ وَ إِنَّمَا دَعَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اِبْنَتَهُ وَحْدَهَا فَلِمَ لاَ جَازَ أَنْ يَذْكُرَ اَلدُّعَاءَ لِمَنْ هُوَ نَفْسُهُ وَ يَكُونَ اَلْمُرَادُ نَفْسَهُ فِي اَلْحَقِيقَةِ دُونَ غَيْرِهِ فَلاَ يَكُونُ لِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا ذَكَرْتَ مِنَ اَلْفَضْلِ قَالَ فَقَالَ لَهُ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَيْسَ بِصَحِيحٍ مَا ذَكَرْتَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ ذَلِكَ أَنَّ اَلدَّاعِيَ إِنَّمَا يَكُونُ دَاعِياً لِغَيْرِهِ كَمَا يَكُونُ اَلْآمِرُ آمِراً لِغَيْرِهِ وَ لاَ يَصِحُّ أَنْ يَكُونَ دَاعِياً لِنَفْسِهِ فِي اَلْحَقِيقَةِ كَمَا لاَ يَكُونُ آمِراً لَهَا فِي اَلْحَقِيقَةِ وَ إِذَا لَمْ يَدْعُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رَجُلاً فِي اَلْمُبَاهَلَةِ إِلاَّ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَدْ ثَبَتَ أَنَّهُ نَفْسُهُ اَلَّتِي عَنَاهَا اَللَّهُ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ وَ جَعَلَ حُكْمَهُ ذَلِكَ فِي تَنْزِيلِهِ قَالَ فَقَالَ اَلْمَأْمُونُ إِذَا وَرَدَ اَلْجَوَابُ سَقَطَ اَلسُّؤَالُ . الفصول المختارة من العیون و المحاسن , جلد۱ , صفحه۳۸
|
- جزئیات
- مناظرات مرحوم سلطان الواعظین با علمای اهل تسنن در شبهای پیشاور؛ غیر از مدارک یاد شده از اهل سنت دو نمونه از نقل شیعی : ابان بن ابیعیاش از سلیم نقل میکند: به اتفاق جمعی از شیعیان در خانه عبدالله بن عبّاس بودیم که یادی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و هنگام وفات آن حضرت شد که به این جهت ابنعبّاس به گریه افتاد و گفت: رسول خدا در روز دوشنبهای که جان به جانم آفرین تسلیم کرد در حالی که اهل بیتش و سی نفر از اصحابش نزد او حاضر بودند فرمود: برایم کتف (پوست گوسفندی) بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که بعد از آن گمراه نشده و با هم اختلاف نکنید.در این حال بود که فرعون این امّت آنها را از این کار بازداشت و گفت: رسول خدا هذیان میگوید.این جا بود که حضرت غضبناک گردید و فرمود: شما را میبینم که در حالی که من هنوز زنده هستم و در میان شمایم با من مخالفت میکنید معلوم است که بعد از من چگونه خواهید بود. این بود که آوردن کتف به فراموشی سپرده شد. سلیم گفت: ابنعبّاس به من روی کرد و گفت: ای سلیم! اگراین سخن از آن شخص صادر نشده بود آن حضرت برای ما مطلبی نوشته بود که هیچ کس گمراه نمیشد و به اختلاف نمیافتاد. شخصی از حاضران گفت: شخصی که از این اقدام رسول خدا ممانعت نمود چه کسی بود؟ ابنعبّاس گفت: راهی برای افشاء این سرّ وجود ندارد. امّا چون بعد از رفتن دیگران با ابنعبّاس خلوت نمودم و از او در باره آن شخص سئوال نمودم گفت: آن شخص عمر بود. ومن به او گفتم: راست میگوئی چون از علی (علیهالسّلام) و سلمان و اباذر و مقداد شنیدم که آنها نیز میگفتند: آن شخص عمر بود. آنگاه ابنعبّاس گفت: ای سلیم! این راز را نزد کسی باز گو نکن مگر ابنکه به او اطمینان داشته باشی، چون دلهای مردم از محبت این دو نفر (ابوبکر و عمر) سیراب گشته همان طور که قلوب بنیاسرائیل از محبت گوساله و سامری سیراب گشته. [۱][۲][۳][۴] محمد بن جریر طبری از علمای بزرگ شیعه مینویسد: آیا این رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نبود که در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود فرمود: برایم صحیفه و دواتی بیاورید تا برایتان مطلبی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید؟ و این جا بود که دوّمی گفت: رسول خدا هذیان میگوید. و سپس گفت: کتاب خدا برای ما کافی است. و او در این گفتارش به خداوند بزرگ کفر ورزید. چرا که خداوند متعال میفرماید: آنچه را که رسول برایتان آورده اخذ کرده و قبول نمائید و آنچه از آنچه که شما را نهی نموده دوری ورزید.امّا عمر به گمانش رسید که به آنچه که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده نیازی نیست چون به خوبی میدانست که آن حضرت قصد نموده تا بر خلافت علی (علیهالسّلام) تاکید ورزد لذا از این عمل ممانعت به عمل آورد و الا اگر احتمال میداد که آن حضرت قصد دارد تا برای او و دوستش (ابوبکر) مطلبی بنویسد حتماً به آوردن دوات و قلم مبادرت میورزید. [۵] ----------- ۱)کتاب سلیم بن قیس (از تابعین)، ص۳۲۵. ۲)الاحتجاج، ج۱، ص۲۲۳، ۳)بحار الانوار، ج۲۲، ص۴۹۷. ۴) بحار الانوار، ج۳۶، ص۲۷۷. ۵)المسترشد، ص۶۸۱ به بعد.
|
|
- جزئیات
- مردي به طواف كعبه اشتغال داشت، در همانجا به زن نامحرمی، نگاه نامشروع كرد، حضرت علي ـ عليه السّلام ـ او را در آن حال ديد،به او تذکر دادند و او را نهی کردند آن شخص با وقاحت دوباره آن کار را انجام داد, حضرت علی علیه السلام با دست، ضربه به صورت او زد و به اين ترتيب او را مجازات كرد. او در حالي كه دستش را بر صورتش نهاده بود و بسيار ناراحت بود، به عنوان شكايت از حضرت علی ـ عليه السّلام ـ، نزد عمر بن خطاب آمد، و ماجرا را گفت. عمر در پاسخ او گفت: قد راي عين الله و ضرب يدالله: «همانا چشم خدا ديد و دست خدا زد.» كنايه از اينكه: چشم علی عليه السّلام ـ آنچه ميبيند خطا نميكند، زيرا چشم او چشمي است كه آميخته با اعتقاد به خدا است و چنين چشمي، اشتباه نميكند، و دست علي ـ عليه السّلام ـ نيز جز در راه رضاي خدا حركت نمينمايد. سؤال كننده وقتي كه اين حديث را ديد مطلب را دريافت، و قانع شد. توضيح اينكه: اينگونه تعبيرات، شبيه جملة «روح الله» براي حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ است، كه به منظور «اضافه تشريفي» گفته ميشود، نه اينكه منظور، آن باشد كه خدا، روح يا دست و چشم دارد (توجه داشته باشید این حدیث در منابع شیعی نیامده است و از آن فقط برای این مطلب استفاده میشود که خود عمر با لفظ عین الله و ید الله حضرت علی علیه السلام را خطاب کرده است و این مطلب از سوی شیعه و یا برای غلو نیست ؛ در برخی منابع با مقداری تفاوت نقل شده است ) -------------------- النهایه ابن اثیر عبد الرزاق ج10ص410- کنز العمال ج5ص462- تاریخ مدینه دمشق ج17ص42 - جواهر المطالب ج1ص199- جامع الاحادیث ج26ص29- و جامع معمر بن الراشد ج1ص144 - لسان العرب ج13ص محب الدین طبري، رياض النضره، نشر: مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی 1378 ش، ج 3، ص 164. المصنف، عبد الرزاق الصنعانی، ج 10، ص 410 (برای دیدن تصویر به صورت بزرگتر , روی آن راست کلیک کرده و پنجره ی جدید باز کنید)
|
|
- جزئیات
- بر اساس روایات معتبر اهل سقیفه، اسماء دختر ابوبکر یکی از طرفداران ازدواج موقت بوده و صیغه می دااااده است. پسر او عبد الله بن زبیر نیز بچه صیغه ای بوده است. آیا پیروان سقیفه می توانند ادعا کنند که اين نوع ازدواج زنا بوده و دختر ابوبکر زنا می داده است؟ مسند أبي داود الطيالسي جلد : 3 صفحه : 208 (تحقیق دکتر ترکی ، چاپ قاهره) / شرح معاني الآثار الطحاوي جلد : 3 صفحه : 24 (چاپ بیروت) / محاضرات الأدباء و محاورات الشعراء و البلغاء جلد : 2 صفحه : 234
|
- جزئیات
- بر اساس گفته بزرگان اهل سقیفه، در جنگ جمل بیش از بیست هزار نفر از مسلمانان کشته شدهاند. باعث و بانی این کشتار کسی نیست، جز عایشه دختر ابوبکر. او بود که فرماندهی جنگ را به عهده گرفت، مردم را علیه خلیفه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تحریک و آتش جنگ را شعلهور کرد. اما سؤال این جاست که چرا امیرمؤمنان علیه السلام عایشه را پس از پایان جنگ مجازات و اعدام نکرد؟ شمس الدین سرخسی، فقیه پرآوازه حنفی مسلک (متوفای483هـ) در پاسخ به دو دلیل اشاره کرده است: 1.از دیدگاه شرع، کشتن زن جایز نیست؛ حتی اگر مرتد شده باشد، حتی اگر باغیه باشد 2. عایشه اسیر شده بود و کشتن اسیر طبق آموزههای دینی جایز نیست. در این کلیپ کوتاه مستندات این مسأله را مشاهده میفرمایید. به نظر شما آیا نکشتن عایشه دلیل دیگری داشته است یا سخن سرخسی درست است؟
|
- جزئیات
- طبق ادعای اهل سنت , پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حجره ی عایشه وفات(شهادت) یافته اند و به وصیت ایشان در همان جا که قبض روح شدند دفن شدند. حجت السلام جباری : این ادعا را شواهد تاریخی تائید نمیکند و عایشه سعی میکرد این فضیلت را برای خود جعل کند و ادعا میکرد که پیامبر اکرم در حالی جان دادند که سرشان بر دستان او بوده است؛ این مطلب این چنین نیست و پیامبر اکرم در حجره ی خودشان بودند که حجره ای بود بین حجره ی حضرت زهرا سلام الله علیها و حجره ی عایشه و مخصوص استراحت ایشان بود. نکته مهم اینکه دفن پیامبر اکرم در بنا صورت گرفته است و پیداست که این کار مشروع بوده است و الا ایشان میگفتند من را در زیر آسمان دفن کنید یا بعد از دفن من سقف را خراب کنید. در باره ی اینکه پیامبر اکرم حجره ی جداگانه داشته اند روایاتی است که از لفظ _ حجرته_ استفاده شده است ؛ مثلا در مسند احمد ج 19 ص 64 : ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ(آله) و سَلَّمَ كَانَ يُصَلِّي ذَاتَ لَيْلَةٍ فِي حُجْرَتِهِ، فَجَاءَ أُنَاسٌ فَصَلَّوْا بِصَلَاتِهِ... میگوید حجره پیامبر نه کسی دیگر ؛ در سنن نسائی ج 3 ص 209 _كُنْتُ أَبِيتُ عِنْدَ حُجْرَةِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ(آله) وسَلَّمَ _ در حدیث آمده است ؛ صحیح ابن حبان ج 2 ص 155 لفظ_ فی منزل رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)_ در رابطه با منزل خانمهای پیامبر این لفظ نمی آید و مثلا میگفتند منزل ام سلمه(ره)... نکته ی دیگر اینکه حجره ی عایشه دارای یک در بوده است اما آنجا که پیامبر اکرم از دنیا رفتند دو در داشته است ؛ در مسند احمد ج 34 ص 365 در باره دفن پیامبر...«فَكَانُوا يَدْخُلُونَ مِنْ هَذَا الْبَابِ فَيُصَلُّونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَخْرُجُونَ مِنَ الْبَابِ الْآخَرِ»...از یک در داخل میشدند و نماز میخوانددند و از در دیگر میرفتند؛ عایشه بعدا حجره ی خود را ملحق کرد به حجره و محل دفن پیامبر اکرم و در واقع تصرف کرد و اجازه داد پدرش و عمر را در آنجا دفن کنند؛ شواهد دیگر:طبقات الکبری ج 8 ص 131 ؛ مرحوم سید جعفر مرتضی عاملی به تفصیل به این بحث پرداخته اند و می توتنید به الصحیح من سیرة النبی الأعظم ج 33 مراجعه کنید که شواهد خوبی را ارائه کرده اند. نکته دیگر اینکه در طی قرون و سالیان مسلمانان در بقیع قبه هایی بر قبور مختلف میساختند و کسی ایرادی نمیگرفت چه از صحابه و چه تابعین و غیره؛ و حتی قبور مطهر ائمه بقیع در خانه عقیل بود که یعنی دفن بدن های مطهر در بنا صورت گرفته بود و ابن شبه و ابن زبّانه خبر میدهند در قرن 3 بر قبر فاطمه بنت اسد سلام الله علیها بنا شده بود. این مطلب را که بنا بر قبور مشکل دارد عقیده ابن تیمیه و طرفداران اوست و قبل او کسی به این مطلب اشکال نداشته.
|
- جزئیات
- یکی از فتواهای اهل تسنن این است که چون در زمان صدر اسلام زایمان در بیمارستان نبوده پس در حالت غیر ضروری و زایمان طبیعی نباید به بیمارستان مراجعه کرد ؛ و اگر برای زایمان طبیعی به بیمارستان مراجعه کنند مرتکب حرام شده اند ؛ برای نمونه کتاب - المسائل العلمیة و الفتاوی الشرعیة - فتاوای محمد ناصرالدین الألبانی
|
|
- جزئیات
- برای دیدن عکس در اندازه ی اصلی روی آن راست کلیک کرده و پنجره ی جدید باز کنید
|
|
- جزئیات
- دارمیه حجونیه، زنی سیه چهره، اما سپید سیرت، با فضیلت و فصیح از قبیله بنی کنانه و از طرفداران و اصحاب علی(ع) بود. او درزمان خلافت معاویه زنده بود و در حجون مکه زندگی می کرد. اوخطاب به معاویه، علی(علیه السلام) را چنین توصیف می کند: فانی احببت علیا(علیه السلام) علی عدله فی الرعیه و قسمه بالسویه و والیت علیا (علیه السلام) علی ما عقد له رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من الولایه و حبه المساکین واعظامه لاهل الدین.. علی(علیه السلام) را دوست دارم، به سبب عدلش نسبت به رعیت و اینکه بیت المال را مساوی قسمت می کرد. تو را دشمن می دارم; زیرا باعلی(علیه السلام) جنگیدی در امری که او از تو برتر بود و چیزی را طلب کردی که حقی در آن نداشتی. علی(علیه السلام) را دوست دارم، چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) او را ولایت بخشید و دوستدار مستمندان بود و اهل علم رابزرگ می شمرد. ------------- بلاغات النساء، ص55تا58 و 105; العقد الفرید، ج 1، ص 352 تا 355.
|
|