|
|
|
|
|
|
|
|
- جزئیات
- باده در جام دلم سرریز شد سینه از عشق خدا لبریز شد فصل اندوه و غم و غصه گذشت لحظه هامان بس طرب انگیز شد عرش حق آئینه بندان،فرش نیز کو به کو روشن ،چراغ آویز شد جرعه ای از باده ساقی بنوش دیگ رحمت آمده امشب به جوش سینه و طور تجلا عجبا ذره و وصف ز بیضا عجبا قطره و وصل به دریا نه عجب نم و توصیف ز دریا عجبا تا که دیدند رخ چون نبی اش همه گفتند خدایا عجبا یوسف کنعان دل آمد خدا مهر بی پایان دل امد خدا می زنم امشب ز مینای دگر تا کشم تصویر زیبای دگر آمده حسن خدای لم یزل چون پیمبر یا که مولای دگر سر زده موسی ز طور دیگری آمده امشب مسیحای دگر نام زیبایش چو نام حیدر است او علی سر تا به پا پیغمبر است خانه خون خدا غوغا شده گوئیا که محشری برپا شده ام لیلا زاداه لیلا،هر طرف صحبت از لیلای این لیلا شده این طرف مسرور گردیده علی شادمان در آن طرف زهرا شده کوری چشم حسودان شد پدر چون خدا بر او عطا کرده پسر مادر گیتی نزاید چون تویی سروری را می سزاید چون تویی ناتوان باشد بشر در مدحتان حق تعالی می ستاید چون تویی آفتاب از شرم رویت در حجاب رفته و بالا نیاید چون تویی ای قیامت آن قد و بالای تو کار ما بسته به یک امضای تو یک نظر بنشین جمالش را ببین می برد دل از امیرالمومنین برق لبخندش گرفته شهر را روشن از نورش یسارست ویمین نجل زیبای ولایت را ثمر حلقه سبز امامت را نگین خالق اکبر که اکبر داده است هدیه بر حیدر پیمبر داده است ای طواف من به گرد روی تو طاق محرابم خم ابروی تو تو مطهر زاده ای مولای من عالمی گردیده مست بوی تو باب حاجات همه بر من نگر آمدم با قلب پرخون سوی تو لحظه ای گیسوی خود را تاب ده قطره ای ما را شراب ناب ده میلاد یعقوبی
|
- جزئیات
- هم در مقام و نام و جلالت تو اکبری هم اینکه درعشیره شما ازهمه سری گفتا اگرکه ختم رسالت نمیرسید حتما تو آخرین نبی هستی پیمبری وقتی تورا بدست پدر داد مادرت بوسید روی ماهت و گفتا که محشری بایدبرای رزم تو لشکر بیاورند الحق عرب ندیده شبیه ت دلاوری وقتی لجام اسب کشیدی سوی نبرد دشمن ندید اکبری یا این که حیدری دشمن چشیده مزه شمشیر تیز تو وقتی چو شیر بر صف او حمله میبری اقا شما کرامتتان هم محمدیست حالا شما به کرببلایم نمیبری صد بار گفته اند و مانیز گفته ایم آقا غلام در بدرت را نمیخری مهدی مومنی
|
|
- جزئیات
- ای که بر روشنای چهره ی خود نور پیغمبر سحر داری نوری از آفتاب روشن تر رویی از ماه خوبتر داری تو کدامین گلی که دیدن تو صلواتی محمدی دارد چقدر بر بهشت چهره ی خود رنگ و بوی پیامبر داری هجرتت از مدینه شد آغاز کربلا شاهد سلوک تو بود کوفه چون شام ماند مبهوتت تا کجاها سر سفر داری باوری سرخ بود و جاری شد اولسنا علی الحق از لب تو چه غرور آفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری شاعر: سیّد محمّد جواد شرافت
|
- جزئیات
- یا رب این صوت محمّد یا صدای اکبر است روی ماه احمد است یا لقای اکبر است چون شبیه حضرت طه است خلق و خوی او زین جهت مدح پیمبر خود ثنای اکبر است خوی احمد را خدا فرمود اگر خلق عظیم وصف این آئینه احمد نمای اکبر است برتر از بیت الحرام است این حریم کربلا چون گلشن آغشته با خون خدای اکبر است داد قربانی بسی در کربلا ذات حسین لیک حال او دگرگون در منای اکبر است شد صفا و مروه اش ، سعی و تکاپوی حسین زینبش لبیک گویان بر ندای اکبر است داد جان خود حسین آن گه که اکبر شد جدا گر نفس آید هنوزش ، از صدای اکبر است از لب عطشان اکبر ، خشک شد کام حسین عقل حیران از حدیث کربلای اکبر است نور یزدان است اگر چه نور چشم فاطمه تیره چشمانش و لیکن در عزای اکبر است گفت بعد از تو علی جان گردد این دنیا خراب قصه لولاک مصداقش فنای اکبر است در حریم قرب حق ساقی علی مرتضی است احمد اندر کربلا ساقی برای اکبر است شد به زیر پای ثارالله جسمش تکیه گاه عالم هستی حسان در زیر پای اکبر است
|
- جزئیات
- امروز پیک خوش خبر هی حلقه بر در میزند بر در مکرر حلقه را از عشق دلبر میزند از نغمه در مرغ دل در سینه ام ژر میزند شادی به صد شور و شعف از هر دری سر میزند از شوق دل روح الامین شهپر به شهپر میزند از عشق اکبر نعره ی الاه و اکبر میزند گویم به آوای جلی طالی احمد آمده هر کس که بیند روی او میگوید محمد آمده بشنو تو از ژرفای دل فریاد درد اییل را افشا گر رازی مگو گلبانگ میکییل را از فرط شادی کن نظر لبخند عزراییل را در وصف هاجر گوش کن تکبیر جبراییل را کاورده از بهر خلیل امروز اسماعیل را تا در جهان سازد علم او پرچم تجلیل را گویم به اوای جلی طالی احمد آمده هر کس که ببیند روی او گوید محمد آمده در خانه ی خون خدا آمده خدا را مظهری قد قامتی مه طلعتی مه پاره ای مه پیکری دریا دلی شیر او ژنی صف بشکنی نام آوری اسلام را جان پروری پیغام را پیغمبری نسل جوان را در جهان در خط قران رهبری خواند حدیث عشق را در گوش زهره مشتری گویم به اوای جلی طالی احمد آمده هر کس که بیند روی او گوید محمد آمده از لیلی حسن قدم مصداق خاتم زد قدم مصداق ختم النبیا در ملک عالم زد قدم در سنگر خون و شرف ان ذبح اعظم زد قدم الاله خونین تن ماه محرم زد قدم از دامن مریم مگر عیسی بن مریم زد قدم در جبهه ی حق ز امر حق روح مجسم زد قدم گویم به اوای جلی طالی احمد آمده هر کس که بیند روی او گوید محمد آمده در ماه شعبان جلوه گر شد زامر داور این پسر کز مرز باور بگذرد با دادن سر این پسر رونق به دین حق دهد در دشت باور این پسر از کشته سازد پشته ها از خصم کافر این پسر از شوق جانان بسپرد خنجر به خنجر این پسر گردد به دشت کربلا چون لاله پرپر این پسر گویم به اوای جلی طالی احمد آمده هر کس که ببیند روی او گوید محمد آمده باید حسین بن علی سر مست و شیدایش کند تا در منای قرب حق چون هدیه اهدایش کند از فرط شیدایی ورا مجنون لیلا یش کند در سن هجده سالگی مهمان زهرایش کند وقت شهادت دیده را محو تماشایش کند تا در میان خاک و خون چون لاله پیدایش کند گویم به اوای جلی طالی احمد آمده هر کس که ببیند روی او گوید محمد آمده حمید کریمی
|
|
- جزئیات
- عاشقان را دلبری هست بیمثال جملهاند شیدای آن حسن و كمال عالمی دلخواه وصلش، كیست او این بود آل محمد اكبر نیكو خصال ولادت حضرت علی اکبر(علیه السلام) و روز جوان مبارک باد
|
|
|
|