دقت در خطبه های حضرت فاطمه علیهاالسلام ثابت میکند که ویژگی های بینظیر خطابی در سخنرانیهای حضرت علیهاالسلام وجود دارند. این مقاله با توجه به شاخصه های منطقی مشهور در «فن خطابه»، به تأمّل در ارکان خطبه فدکیه پرداخته و در این زمینه، ضمن توضیح روش خطابه در مبحث «صناعات خمس» منطق، شواهد بارزی از فرازهای خطبه را برای احراز کمّ و کیف ویژگی های خطابی آن بیان نموده است.
تداوم نقش هدایتگری دین مبین اسلام ایجاب میکند که در همه عصرها و نسل ها، پاسخی مناسب به نیازهای بشر داده شود. از آنرو که الگوپذیری از مهمترین نیازهای بشر است، اسلام الگوهایی جاودانه ارائه داده تا همه انسانها به آنها توجه کنند و درس بگیرند. این الگوها در درجه اول، معصومان علیهمالسلام هستند که هر یک در مقطعی از زمان، نقشی ابدی آفریده و بدان ممتاز گشته اند. هرچند ایفای این نقش از لحاظ زمانی در برهه ای کوتاه انجام گرفته، اما به خاطر اتصال به اراده الهی، تأثیری جاودان از خود بر جای نهاده است.
از این میان، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام که کوثر و مبارکه و منصوره است، هرچند عمر بسیار کوتاهی داشت (همچون «کوثر» که کوتاهترین سوره قرآن است) اما تجلّی خیر کثیر، برکت، نصر و پویایی است. حضرت زهرا علیهاالسلام نه تنها الگوی زنان، که اسوه همه نیکان و پاکان تاریخ است. تاریخ شاهد مظلومیت آن حضرت و عدم شناخت وی از طرف معاصران و متأخّران است، تا آنجا که خود حضرت در بیان حق خویش، به مطلبی بسیار روشن میپردازد؛ مطلبی که به عمد و یا سهو مورد غفلت واقع شده است؛ میفرماید: «إعلَموا أنّی فاطمة»؛ بدانید که من فاطمه ام.
این مهمترین وجه معرفی آن حضرت است که خود مبنایی برای معرفی سایر اهل کسا میباشد که پدر فاطمه، همسر فاطمه و پسران فاطمه اند. این خطاب در «خطبه فدکیه» در کنار مضامین عالی دیگر، بیانگر مقام فاطمی در همه ابعاد انسانی است. توجه به فرازهای خطبه، که از نشانه های باقی مانده از آن حضرت اند، ما را در درک این نکته یاری میدهند. هرچند تاریخ در معرفی این بانوی نمونه قاصر و مقصّر است، اما دقت و کاوش در اسناد باقیمانده، برای طالبانِ وصول، لازم و برای اهل نظر، کافی است. این نکات عبارتند از:
1. وضعیت سیاسی اجتماعی عرب آن روز و سایر ملل و نحل و نوع رفتار آنها نسبت به زنان و مقایسه آن با آنچه قرآن و سنّت درباره حقوق و حدود زنان معرفی کرده است. دقت در وضعیت کنونی زنان در دنیای امروز و فاصله آن با مبانی دین مقدّس اسلام مکمّل بحث خواهد بود.
2. تعلّق اراده الهی بر ادامه نسل پیامبر خاتم از طریق یک دختر؛ عطیّه الهی و کوثر؛
3. نوع رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت امام علی علیه السلام با فاطمه زهرا علیهاالسلام ؛
4. توجه به القاب و اسماء مبارک ایشان: «اُمّ ابیها» (به خاطر احترام و محبت بسیار پدر نسبت به دختر)؛ «فاطمه» (بریده شده از پلیدیها)، «زهراء» (درخشنده و مخلوق از نور عظمت الهی)؛ «حصان» (پارسا)، «حُرّه» (زن کریمه)، «محدِّثه و محدَّثه» (آنکه در رحم با مادر سخن گوید و مورد خطاب فرشتگان الهی است)، «حانیه» (مهربان نسبت به شوهر و فرزندان)، «بتول» (پاک) «طاهره»، «مطهّره»، «زکیّه»، «راضیه»، «مرضیه»، «عذراء»، «مبارکه»، ... و در نهایت، «کوثر»؛
5. رفتار حضرت فاطمه علیهاالسلام با پدر، همسر، فرزندان، خویشان، همسایگان، فقرا، کارگزاران، حکّام، زنان و مردان مهاجر و انصار و در مجموع، همه شئون رفتاری آن حضرت؛
6. مجموعه گفتارهای حضرت و به ویژه آنچه با عنوان «خطبه »در تاریخ حفظ و ضبط شده است. «خطبه فدکیه» یکی از این آثار بر جای مانده است که حاوی قلل رفیع علم و عرفان و مسئولیت و سازندگی است.
یکی از ابعاد ناشناخته حضرت زهرا علیهاالسلام «ویژگی های علمی» حضرت است. از این رو، شناخت و تطبیق علوم با زوایای وجودی ایشان لازم مینماید؛ به این معنا که علوم بشری قالب و ظرف وجود ایشان نیستند، اما به خاطر تطابق وجود معصومان علیهمالسلام بر قرآن مجید و محتوای این کتاب تدوینی بر همه امور و انطباق آن بر کتاب تکوین، حضرات معصومان علیهمالسلام بر مجموعه معارف اشراف داشته و همه آنها را دربردارند.
از جمله علوم بشری، علم «منطق» است که به تعبیر اهل منطق، در نهاد همه انسانها نهفته است. در مبحث منطق «عملی» که بخشی از علم منطق است صناعات خمس یا روشهای دستیابی به علم را توضیح داده و به نقد آن پرداخته اند. یکی از مهمترین این صناعات «خطابه» است. به دلیل آنکه بیانات شریف حضرت فاطمه علیهاالسلام به «خطبه» معروف شده اند، بررسی این بیانات با آنچه در اصطلاح، «فن خطابه» شمرده شده، لازم مینماید تا نمایانگر اشراف حضرت بر این فن باشد؛ همان گونه که سایر فنون و علوم در سایه سار وجود ایشان بارور گشتهاند. فنّ خطابه نیز در پرتو افاضات خطابی ایشان، تعالی می یابد.
معرفی خطبه فدکیه
قریب 10 ـ 15 فرسخی مدینه در نزدیکی قلعه های «خیبر»، دهکده ای آبادان بود که «فدک» نام داشت. در سال هفتم هجرت، یهودیان ساکن این دهکده با دیدن عاقبت کار قلعه های خیبر، با پیامبر آشتی کردند که نیمی از این دهکده از آن پیامبر باشد و آنان در مزرعه های خود باقی بمانند. دهکده «فدک»، با نیروی نظامی فتح نشد و به تصریح قرآن، حق و خالصه پیامبر بود و در اختیار فاطمه علیهاالسلام قرار داشت.(2)
خداوند در این باره میفرماید: «مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی» (حشر: 7)؛ «فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ.» (روم: 38)
سال دهم هجرت پیامبر در «حجةالوداع» در محل «جحفه» (غدیر خم) بار دیگر حضرت علی علیهالسلام را به جانشینی خود منصوب کرد. نبی مکرّم صلی الله علیه و آله و سلم کتاب خدا و اهل بیت علیهمالسلام را به عنوان دو ثقل در کنار هم معرفی نمود. پیامبر از سفر بازگشت و آن سال را آخرین سال حیات خود دانست. در نهایت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رحلت کرد. «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُل.» (آل عمران: 144)
پس از رحلت ایشان، بلافاصله در «سقیفه بنی ساعده»، حضرت امام علی علیهالسلام را از مدار حکومت خارج کردند؛ همو که فرمود: «و انّه لَیعلَمُ أنّ محلّی مِنها مَحلَّ القطبِ مِن الرَّحی»(3) و شد آنچه نباید میشد.(4) غاصبان خلافت به درِ خانه حضرت فاطمه علیهاالسلام آمدند تا از حضرت علی علیهالسلام برای خلیفه بیعت بگیرند.(5)
در دست حضرت فاطمه علیهاالسلام فقط «فدک» بود. «بلی کانت فی اَیدینا فدکٌ مِن کُلِّ ما أظلته السماءُ»؛(6) (آری، از همه آنچه آسمان بر آن سایه انداخته است، تنها فدک در دست ما بود.) خلیفه وقت به اجتهاد خود، نظر داد: آنچه به عنوان فیء در تصرف پیامبر بوده بیتالمال مسلمانان است و باید در دست خلیفه باشد. بدین روی، عاملان حضرت فاطمه علیهاالسلام از فدک رانده شدند. حضرت فاطمه علیهاالسلام به ناچار، نزد خلیفه رفت و با او گفتوگو کرد؛ از او پرسید: پس از مرگ تو میراثت به که میرسد؟ گفت: به زن و فرزندانم. فاطمه علیهاالسلام فرمود: این ملک را پیامبر به من بخشیده است. از او شاهد خواستند. ایشان حضرت علی علیهالسلام و اُمّ ایمن را گواه گرفت. پذیرفته نشد و «فدک» به تصرف حکومت درآمد، در حالیکه فدک به مدت سه سال ملک حضرت فاطمه علیهاالسلام بود. بعضی حتی نوشته اند: رسول خدا سندی در این موضوع نوشت و به حضرت داد.(7) این مطلب در روایات به تصریح بیان شده اند.(8)
فاطمه زهرا علیهاالسلام چون دریافت که خلیفه از رأی خویش برنمی گردد و آن را بر سنّت مقدّم میدارد، شکایت خود را در مسجد مطرح کرد. در آن روزگار، مسجد تنها مرکز دادخواهی بود. حضرت فاطمه علیهاالسلام میدید که حقی گرفته شده، سنّتی شکسته شده، حدیثی جعل گردیده و متواترات فراموش شده اند. او سرنوشت امّت مسلمان را به چشم خود میدید که چگونه اسلام و ارزش های آن به بوته فراموشی سپرده میشوند. پس باید اسلام و امتیازات آن را احیا مینمود و حق را بیان می داشت. او اعلام نمود که به مسجد خواهد آمد، و به همراه جمعی از زنان خویشاوندش آمد. او چون به مسجد میرفت، راه رفتنش به راه رفتن پدرش میماند. مشی و منش فاطمه علیهاالسلام همچون پدرش بود و عملش احیاگر آن چیزی بود که پیامبر برای امّت به ارمغان آورده بود. خلیفه به همراه گروهی از مهاجر و انصار در مسجد بود. در میانه مسجد، چادری آویخته شد و زهرای مرضیّه علیهاالسلام به ایراد خطبه پرداخت. نالهای کرد که مجلس را لرزاند و خروش حاضران برخاست. سپس سکوت کرد تا مجلس آرام گیرد. آنگاه سخن گفت؛ سخنی حکیمانه، بلیغ، گله مند، ترساننده و آتشین.(9)
فاطمه علیهاالسلام احساس و خرد و وجدان حاضران را به مجلس فراخواند تا حجت تمام گردد و عذری بر این که ما نمیدانستیم و تو و مقامت را نشناختیم؛ باقی نماند و این عمل وی سبب شد تا کسی نتواند بگوید که تو زن بودی و ما را از تو خبری نبود. حضرت فاطمه علیهاالسلام «خطبه فدکیه» را برای استماع همه جویندگان حقیقت در تمام تاریخ ایراد نمود.
فهرست اجمالی محتوای خطبه
الف. حمد و ستایش الهی؛ این بخش مشتمل بر مباحث ذیل است: شهادت به وحدانیت حضرت حق، صفات باری، بحثی در رؤیت حضرت حق، امتناع وصف ذات باری تعالی، ناممکن بودن کیفیت خداوند، آفرینش اشیا و چگونگی آن، قدرت و مشیّت الهی، بینیازی خداوند از مخلوقات، سبب آفرینش، طاعت و معصیت خداوند.
ب. معرفی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که مشتمل بر مباحث ذیل میباشد: شهادت به رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، ایجاد و اختیار پیامبر پیش از خلقت، بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، اوضاع و احوال مردم در جاهلیت، رسالت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم، اهداف رسالت، وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، گذری بر زندگی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم،
موقعیت مهاجران و انصار؛
ج. سعادت بشر در چیست؟ در این بخش، مباحث ذیل آمده اند: نشانه های مسلمانی، کتاب و عترت، قرآن و ویژگی های آن.
د. تبیین علل احکام الهی که شامل مباحث ذیل میباشد: احکام و فلسفه تشریع آن، اطاعت و پیروی از خداوند.
ه. معرفی حضرت علی علیه السلام به عنوان استوارکننده دین و ذکر فضیلت ایشان و معرفی شخصیت خودش با ذکر جمله معروف: «اِعلَموا أنّی فاطمة»؛
و. بیان سابقه اعراب و موقعیت عرب در عصر بعثت؛
ز. شِکوه از مردم و بیان وضعیت اسلام پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله ؛
ح. افشای سیاست جعل حدیث و مسئله ارث؛
ط. محاکمه شخصیت های ساکت و منحرف؛
ی. بی تفاوتی و انزوای مردم در سخن با انصار و بیان سرنوشت مسلمانان پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
ک. هشدار به تشنگان قدرت؛
ل. اتمام حجت.
ویژگی های خطابه و انطباق آن بر خطبه فدکیه
«خطابه» عبارت است از: سخنی در برابر جمع برای برانگیختن آنها و «فن خطابه» صناعتی است که آیین و روش توفیق در اقناع را میآموزد. مقصود از خطابه انفعال شنونده و پذیرش قلبی اوست. مقدّمات خطابه عبارتند از: مشهورات، مقبولات و مظنونات. اگر گوینده به اقوال پیامبران و اولیای دین و بزرگان استشهاد جوید و لحن را با کلام متناسب گرداند سخنش بر دل نشیند. و اگر مهارت در فن داشته باشد دلها را از جای برمیکند و شوری در حاضران برمی انگیزاند.
خواجه نصیرالدین طوسی در بیان تأثیر خطابه میگوید: «هیچ صناعتی از صناعات خمس در افاده تصدیق اقناعی به درجه خطابه نمیرسد؛ زیرا عقول عامّه از ادراک قیاسات برهانی قاصر است، بلکه در جدل هم؛ چون جدل هم در تعلّق به کلیات، جاری مجرای برهان است ... پس صناعتی که متکفّل افادت اقناع در اذهان عموم است جز خطابه نبود.»(11)
او خطابه را چنین تعریف میکند: «الخطابةُ صناعةٌ علمیةٌ یُمکن مَعها اقناعُ الجمهورِ فیما یُراد أن یُصدِّقوا بِه بِقدرِ الامکانِ»؛(12) خطابه عبارتی است که اقناع جمهور مردم را در حد امکان به دنبال دارد؛ یعنی چون عامّه مردم ظرفیت درک برهان و جدل را ندارند چاره ای جز استفاده از خطابه نیست. «اقناع» یعنی: تصدیق غالب به چیزی با اعتقاد به این نکته که ممکن است عناد و خلافی هم در آن باشد؛ یعنی دست یافتن به ظن غالب.
از جمله عواملی که موجب کمال تأثیر خطابه میشود، «استشهاد» و «تمثیل» و نقل داستان ها و حکایات است؛ زیرا تمثیل به طبع عوام نزدیکتر است از «قیاس»؛ زیرا قیاس به بیان لمّیت مقدّمات محتاج است و به آن سبب علمی مینماید، ولی تمثیل از آن مستغنی است.
عامل دیگری که در تأثیر خطابه بسیار مؤثر است بیان آن در حضور جمع است. به تعبیر جامعه شناسان، در جمع وجدانی خاص حکم فرماست که همه حاضران را تحت تأثیر قرار میدهد. جوّ اجتماعی تأثیر سخن را چند برابر میکند.
شرط خطابه آن است که آنچه ایراد میشود به سمت فرض و غایتی معیّن جریان یابد و هر عبارتی در نظام کل خطابه، محلی خاص داشته باشد.
پیروان ادیان و مبلّغان مذهبی و سیاستمداران به اقناع مردم نیازمندند؛ زیرا در این صورت است که میتوانند اندیشه و رسالت خود را عملی سازند. اما عامّه مردم در برابر برهان کرنش نمی کنند؛ زیرا بیشتر تحت تأثیر عواطف و احساسات خود هستند. مردم غالبا سطحی می اندیشند و قوّه تشخیص دقیق حق از باطل را ندارند و فریب ظواهر فریبنده را می خورند. بنابراین، چون سخنی بر آنها عرضه شود، یا تمام آن را میپذیرند و یا تمام آن را رد میکنند. شیوه های عقلی بر عواطف مردم حاکم نیست. از اینرو، از روش خطابه بهره برداری میشود و از بیاناتی استفاده میگردد که در درجه فهم مردم باشد. در این فن، با مردم به اندازه عقل ایشان سخن گفته می شود. صناعت مناسب با این غرض تنها فن خطابه است. قوام معنای خطابه به آن است که مردم را اقناع کند.
وظیفه خطابه آن است که از عقیده دفاع نماید و افکار عمومی را روشن سازد و مردم را به کسب فضایل و کمالات راغب ساخته، از بدی ها و رذایل پرهیز دهد، عواطف و احساسات مردم را بشوراند و وجدان نهفته ایشان را بیدار کند. از این رو، خطابه یک ضرورت اجتماعی در زندگی عادی مردم است.(13)
خطیب علاوه بر آنکه باید بر فن خطابه مسلّط بوده و از طریق آموزش و تمرین آن را به دست آورده باشد، باید دارای استعداد فطری باشد؛ زیرا آموزش تنها راه برای شکوفا شدن این استعداد فطری است. این صناعت استعداد فردی را جهت میدهد و آنچه را برای کسب و شناخت راه های کسب ملکه خطابه لازم است، فراهم میسازد؛ زیرا خطابه موهبتی الهی برای شخص خطیب است. «وللخطابةِ منافعُ فِی الامورِ المدنیّةِ أکثرُ مِن منفعةِ الجدلِ و البرهانِ فانّها مؤثر فی النفوسِ تأثیرا ینفَعلُ و یَفعلُ بِحسبِه.»(14) تأثیر خطابه در مسائل اجتماعی از جدل و برهان بیشتر است. «و ینتفعُ بِها فی تقریرِ المصالحِ الجزئیةِ المدنیّةِ و اصولِ الکلیةِ کالعقائدِ الالهیّةِ والقوانینِ العلمیةِ.»(15) در بیان امور مربوط به معاش و مسائل مربوط به حکومت و در طرح عقاید دینی و قوانین عملی، خطابه مفید است. بدین سان، از خطابه در دعوت به عقاید دینی و حتی مباحث اخلاقی و طبیعی بهره جسته میشود.
ویژگیهای خطبه فدکیه
خطبه مزبور دارای آرایشهای لفظی و معنوی بسیار و بخصوص صنعت «سجع» است و موهم این پندار گردیده که از حضرت فاطمه علیهاالسلام نیست؛ چرا که نثر مرسل است و به زبان دادخواهی و شکایت نمیباشد و حال آنکه در خطبه، تشبیه و استعاره و کنایه به کار رفته است. حضرت از تمام فنون سخنوری بهره جسته که کلام او نه کلامی بشری و در حد بازخواستن فدک، بلکه کلامی الهی درباره علم و معرفت و احیای اسلام و ارزشهای آن برای تمام قرون و اعصار بوده، و مخاطبان حضرتش نه آنها که در مسجد حاضر بوده اند، بلکه همه حق خواهان و حق طلبان تاریخند. پس باید که در اوج فصاحت و بلاغت بیان گردد؛ چرا که اینان ثقل قرآنند و حجت خدا بر مردم. به علاوه، این سنخ کلام در خاندان پیامبر علیهمالسلام امری طبیعی بوده، از امیرالمؤمنین علیهالسلام و زینب کبری علیهاالسلام سجع های فراوانی نقل شده اند. پس این نکته نه تنها ایرادی بر سند خطبه نیست که میزانی بر وثاقت آن شمرده میشود.
بیانات حضرت به «خطبه» معروف گشته اند؛ از آنرو که درصدد اقناع مخاطبانی بیان شده که ظرفیت پذیرش برهان ندارند؛ نه از جهت گوینده، که ضعف ناشی از شنوندگان، گوینده را به استفاده از این ابزار به جای برهان وادار نموده است. حضرت به دلیل دیگری نیز از این روش سود جسته: حضرت درصدد بوده است با بر جای نهادن تأثیری شگرف، دین پدرش را احیا کند؛ همانگونه که حضرت امام حسین علیهالسلام با اهدای خون خود، دین جدّش را احیا نمود؛ زیرا هر مخاطب و هر عصری شیوه خاص خود را می طلبد. حضرت نیز به خاطر آنکه بیان اصول و احکام دین را مدّ نظر داشت، این روش را برگزید.
تجزیه و تحلیل خطبه فدکیه با رویکرد فنّ خطابه
خطابه از «عمود» و «اعوان» تشکیل میشود. «عمود» ماده قضیه است که حجت اقناعی از آن حاصل میشود. «حجت اقناعی» در اصطلاح، «تثبیت» خوانده میشود. قوام خطابه به عمود آن است که در اقناع، مورد اعتماد واقع میشود. «اعوان» افعال و اقوال و هیأت بیرون از عمود است که برای اقناع و آماده سازی شنوندگان برای پذیرش به کار میرود. عمود و اعوان دو جزء مقوّم خطابهاند.
اعوان بر دو قسم است: یا با صناعت و حیله است و یا به غیر صناعت و حیله. قسم نخست را «استدراجات» مینامند که خود بر سه قسم است: استدراجات بر حسب گوینده، استدراجات بر حسب گفته، استدراجات بر حسب شنونده. قسم دوم را «نصرت یا شهادت» نامند که بر دو دسته است: شهادت قولی و شهادت حالی.
پس در مجموع شش دسته میشود: 1. عمود؛ 2. استدراجات بر حسب گوینده؛ 3. استدراجات بر حسب گفته؛ 4. استدراجات بر حسب شنونده؛ 5. شهادت قولی؛ 6. شهادت حالی.
«عمود» از مظنومات و مقبولات و مشهورات و یا مجموعه ای از آنها تشکیل میشود.
الف. استدراجات بر حسب گوینده
از جمله اموری که استعداد اقناع را فراهم می آورد، «استدراجات بر حسب گوینده» است. شناخت شخصیت خطیب از عمده عوامل اقناع است. از این رو، خطیب و یا دعوت کنندگان وی ایشان را برای مردم معرفی میکنند. هیأت ظاهری خطیب نیز از عوامل مؤثر است. از اینرو، خطیب باید تجسّم کامل گفته های خود باشد. باید در جای حزن و اندوه، حزین و غمناک، و در جای سرور و شادی، گشاده رو و بشّاش باشد.
شواهدی از خطبه فدکیه: «اَیُّها الناسُ! اِعلَموا أنّی فاطمة و أبی محمّدٌ صلیاللهعلیهوآله أقولُ عودا و بدوا، و لااقولُ غلطا و لاأفعلُ مااَفعلُ شَطَطا»؛(16) ای مردم! بدانید که من فاطمه ام و پدرم محمّد است. در آخر، آنچه از اول گفته ام و در اول، آنچه در آخر خواهم گفت، بیان میدارم (حرف حق اول و آخر من این است.) کلامی غلط و نابجا بر زبان نمی آورم و دور از حقیقت و یا در سبیل افراط در کلام، چیزی نمی گویم.
این بخش از خطبه بیانگر معرفی شخصیت خطیب است.
در این فراز خطبه، نکاتی به چشم میخورند:
1. معرفی سمت رسالت و شخصیت پیامبر به شرط آنکه شناخته شود.
2. اعلام اینکه سخن من از اول تا آخر یکی است و صددرصد درست و عاری از هرگونه خطا و زیاده روی است.
3. اشاره به این نکته که فعل حضرت همچون قولش، عاری از هر نوع بیهودگی و عبث است. (اشاره به مقام عصمت فعلی که قول و فعل و تقریر معصومان علیهمالسلام حجت است.)
4. استناد به آیه قرآن «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ» (توبه: 128) حضرت برای معرفی رسول خدا صلی الله علیه وآله به این آیه قرآن استشهاد مینماید که شدت محبت حضرت به مردم را میرساند.
حضرت در معرفی شخصیت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و بیان نسبتی که با ایشان دارد، میفرماید: «فان تُعزّروه و تَعرفوه تَجدوهُ أبی دونَ نساءِکم و أخا ابنِ عمّی دونَ رِجالِکم و لَنِعم المعزّی الیه ـ صلی اللّهُ علیه و آلِه»؛(17) اگر موقعیت او را از نظر نسب درک کنید و از او شناخت کامل داشته باشید، درمی یابید که او پدر من است، نه پدر زنان شما و برادر پسر عموی من است، نه برادر پسر عموی مردان شما. چه نیکو صفت است آنکه من با او نسبت دارم! درود و رحمت خدا بر او باد.
نکاتی که حضرت در این فراز بدانها اشاره دارد عبارتند از:
1. معرفی سمت رسالت و شخصیت پیامبر، به شرط آنکه شناخته شود؛ چرا که اطاعت فرع بر شناخت است.
2. اشاره حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام به این نکته که پیامبر پدر من بوده و نه پدر زنان شما و پسرعمو و برادر همسر من بوده و نه هیچیک از مردان شما. حضرت ابتدا به زنان اشاره میکند، سپس به مردان اشاره مینماید. شاید در این امر لطیفه ای باشد و آن بیدار کردن وجدان خفته زنان است که از عواطف بیشتری برخوردارند.
3. انذار و ترساندن مردم با یادآوری روش تبلیغی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با این عبارت: «فَبلَغ الرسالةَ صادعا بِالنذارةِ مائلاً عن مدرجةِ المشرکینَ، ضاربا ثبجَهم، آخذا بِأکظامهم، داعیا الی سبیلِ ربّهِ بالحکمةِ والموعظةِ الحسنةِ»؛(18) پدرم رسالت خویش را در حالی به مردم رساند که قیام او به رسالت بر اساس انذار و ترسانیدن بود، از استعانت مشرکان روی برگرداند، با مشرکان جنگید و مردم را بر اساس موعظه حسنه و پند دعوت نمود.
ب. استدراجات بر حسب گفته
اگر آهنگ کلام خطیب متناسب با غرض او باشد با توجه به مقتضای حال، بر شنوندگان تأثیر میگذارد. از این رو، خطیب باید در مواقع لازم، صدای خود را کوتاه یا بلند کند، آن را در حلق بپیچاند و یا با تأنّی یا بریده بریده سخن گوید. صدا و بیان نیکو، قدرت بر تغییر صدا و بلند و کوتاه کردن آن در صورت نیاز، از مهمترین ویژگی های خطیب موفق به شمار میآیند و این موهبتی است که بعضی از انسانها بی آنکه کسب کرده باشند، از آن بهره مندند. اما تمرین و آموزش های مناسب می توانند آن را تقویت کنند. این امر با غریزه و تجربه به دست میآید و نه با تقلید و مانند آن.
ج. استدراجات بر حسب شنونده
در این مورد، خطیب میکوشد تا شنوندگان را با خود همراه سازد و عواطف آنها را جلب کند؛ مانند ایجاد حس ترحّم یا غضب و یا غیرت در مردم.
شواهدی از خطبه فدکیه: حضرت فاطمه علیهاالسلام به مسجد میآید، برای مردم حرف میزند، برای حقّانیت سخنش دلیل می آورد و از روش های گوناگون موعظه و پند کمک میگیرد تا هر آنکه نوری از ایمان در درونش روشن است هدایت شود و برای آنان که روی برمیگردانند حجت تمام شود. به راستی، علت این استنکاف چیست؟ آنان که از سخن حضرت متأثر شدند فریادی از عمق جان سر می دهند، اما به حق گردن نمی نهند. شاید به دلیل آنکه به مقام وی دست نیافته اند و ظرف وجودشان از حق خالی است و آنچه می شنوند تنها به گوش هایشان میرسد و به جان هایشان راه نمی یابد؛ متأثر می شوند، اما تغییر روش نمیدهند؛ میشنوند، اما هدایت نمی شوند؛ زیرا ظرف وجودشان از دنیا و مطامع آن پر شده و دیگر ظرفیتی برای اجرای امر الهی باقی نمانده است.
حضرت که این حقیقت را به خوبی میداند از روشی دیگر بهره میجوید تا طالبان حق و حقیقت در امتداد تاریخ، ندای او را شنیده، دل خود را ظرف کلام حق قرار دهند. به همین دلیل، با مخالفان قهر میکند و از آنها دوری می جوید و تا انتهای تاریخ بر قهر خود باقی میماند.
د. شهادات قولی
این شهادات از اقسام نصرت اند که با حیله همراه نمیباشند و مقتضی اقناع هستند. این گونه شهادات از چند راه حاصل میشوند: توسط پیامبر و امام و حکیم و آنکه مردم به او اقتدا کنند، توسط ناظران و داورانی که گفته خطیب را تأیید کنند، و توسط سندهای معتبر و آثار تاریخی موثق.
ه. شهادات حالی
اینها نیز از اقسام نصرت اند که با حیله همراه نمی باشند که یا بر حسب گوینده اند و یا بر حسب قول و گفتار. «شهادت حالی بر حسب گوینده» به منظور ذکر فضایل نفسانی گوینده است؛ همچون راستی و امانت و دانشی که از وی زبانزد عام است و موجب بزرگداشت و خضوع مردم در برابرش میگردد. اگر سخن خطیب از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
اما «شهادت حالی بر حسب سخن» آن است که گوینده بر درستی قولش قسم بخورد و یا دیگران را به تحدّی و مبارزه فراخواند.
و. ارکان خطابه
این ارکان عبارتند از: «مخاطب» یعنی: جمعیتی که خطابه برای آنها ایراد میشود و یا حریف در بحث و گفت وگو؛ «حاکم» یعنی: کسی که به نفع یا زیان حریف حکم میکند؛ و «ناظر» یعنی شنوندگان که کارشان تقویت یا تضعیف خطیب است.
شواهدی از خطبه فدکیه: حریف بحث در این خطبه، خلیفه اول است. از این رو، حضرت او را مخاطب ساخته، میفرماید: «ای پسر ابی قحافه، آیا در کتاب خدا نوشته شده که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ عجب افترای بزرگی بر خدا بسته ای! چه نسبتی به قرآن میدهی، ای ابوبکر! آیا با علم به حکم قرآن و دانستن احکام ارث، از روی عمد، کتاب خدا را پشت سر نهاده ای و عمل بدان را ترک نموده ای؟! مگر خداوند تبارک و تعالی در قرآن مجید نمی فرماید: سلیمان از داود ارث برد، و در آنجا که حکایت یحیی پسر زکریّا را استشهاد می نماید، می فرماید: پروردگارا! ولیّی که از من و از آل یعقوب میراث برد، به من مرحمت فرما. مگر نفرمود: خویشان رحمی بعضی بر بعضی تقدّم دارند؟ مگر نفرمود: خداوند به شما درباره اولادتان وصیت میکند که نصیب یک مرد دو برابر بهره یک زن است و پسر دو برابر دختر ارث میبرد؟ مگر نفرمود: بر شما واجب است که هنگام مرگ، در مال خود برای پدر و مادر و خویشان به نیکی وصیت کنید، و این حکم بر حق و ثابت است بر آنها که به آخرت یقین دارند؟»
موضوع خطابه نامحدود است.(19) «عمود» و «اعوان» ارکان خطابه را تشکیل می دهند.(20) منظور از «اعوان»، افعال و اقوال و اموری خارجی اند که یاری رسان اصل خطبه اند؛(21) مثلاً، ابراز احساسات. عمود نیز همان حجت اقناعی است؛ یعنی آنچه خطبه بر آن ایستاده و درصدد بیان آن است. مستمعان نیز بر سه دسته اند: مخاطب که وجودش ضروری است، و حکّام و ناظران که وجودشان ضرورتی ندارد.(22)
در خاتمه خطبه، حضرت رو به انصار کرد و فرمود: «ای یاوران اسلام و حافظان حدود احکام قرآن و پایگاه های دین! این چه سستی است که در حق من روا میدارید؟» در اینجا، انصار مخاطب حضرت قرار میگیرند و این به علت جایگاه ویژه انصار نزد رسول اللّه بود که فرمود: «به خدایی که جان پیامبر در دست اوست! اگر نه این بود که من از مکّه به مدینه آمده ام، خود را یکی از انصار میدانستم. اگر همه مردم به راهی روند و انصار به راهی من با انصار خواهم بود. خدایا! انصار را بیامرز؛ پسران انصار با بیامرز. ...»(23)
آنگاه مهاجران و انصار را مخاطب ساخته، میفرماید: «ای مهاجران و انصار! این تغافل و سهلانگاری شما در ستمی که بر من رفته، برای چیست؟»
ز. اقسام خطابه
اقسام خطابه عبارتند از: «مناظرات» یعنی: آنچه بالفعل تحقق دارد که اگر خطیب فضیلت آن را بیان کند «مدح» است، و اگر مذمّت آن را گوید «ذمّ» است. «مشاجرات» که با اموری مرتبطند که در گذشته تحقق یافته اند. در این صورت، اگر تأیید باشد خطابه «شکریه» است و در غیر این صورت، «شکوائیه». «مشاورات» که مربوط به امور آینده اند، از لحاظ سودمندی و یا ضرر اینگونه امور. در اینجا، از بایدها و نبایدها بحث میشود؛ یعنی خطیب ترغیب و تشویق نسبت به بایدها و تحذیر و منع نسبت به نبایدها را مطرح می سازد.
شواهدی از خطبه فدکیه: حضرت به منظور غایت اصلی خطابه، که همان بیان حق است، از اعوانی بهره می جوید، خود را معرفی میکند و میفرماید: «این منم دختر محمّد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و رسول خدا، که بر یگانگی حق گواهی میدهم و اعتراف میکنم که پدر من، منتخب روزگار است و فرستاده پروردگار.» حضرت سپس به مقام دنیوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشاره کرده، خدمات اسلام به اعراب جاهلیت را گوشزد مینماید تا آنها که حرمت مقام معنوی پیامبر را نداشته اند و ایشان را آنچنان که هست نشناخته اند، دست کم به حرمت پاسداشت خدمات پیامبر برای بهبود وضعیت دنیایشان، به اوامرش گردن نهند و از مذلّت پرهیز نمایند، و حضرت علی علیهالسلام را معرفی میکند و میفرماید: «پدرم برادرش، علی امیرالمؤمنین علیهالسلام ، را برای خاموش کردن آتش فتنه می فرستاد، و او تا حریف را بر زمین نمیانداخت و لهیب آتش را فرو نمینشانید و سر دشمن را زیر پای نمی نهاد، از جنگ برنمی گشت. شوهرم بود که آتش فتنه و فساد جنگ را به تیغ بی دریغ خود فرو می نشانید و در راه رضای خدای متعال، خود را به تعب و رنج می انداخت تا شما در امان باشید. او بود که برای رضای خدا و اطاعت امر پیغمبر، اهتمام تمام داشت و همیشه سایه صفت، پشتسر پیغمبر خدا بود و از همه بالاتر، مهمتر و والاتر بود.» سپس به دیگر ابعاد وجودی حضرت اشاره می نماید، حزن و غمش در ماتم پدر را عیان میسازد. مخاطبش خلیفه است و حاضران در مسجد، داور همه آنهایی هستند که در طول تاریخ خطبه را میشنوند و در آن تفکر میکنند، و حاکم خداست که بهترین داور است.
مدار خطابه نیز سه چیز است: «قول» و «مقولٌ له» و «قائل».(24) «قول» متن خطبه و محتوای عالی مستتر در آن است. «قائل» حضرتش که فرمود: «اِعلَموا أنّی فاطمة»؛ همو که از مقام عصمت برخوردار است و قول بیهوده و پراکنده ای از دهانش خارج نمیشود. «مقولٌ له» خدایی است که هر کس را به وظایفش مأمور ساخته است.
خطابه مبادی دارد که عبارتند از: «مشهورات ظاهری»، «مقبولات» و «مظنونات».(25) آن حضرت علیهاالسلام از همه بهره جست، هرچند آنچه ایشان فرمود عین یقینیات است. اما اگر مخاطبان این انصاف را ندارند، دست کم به عنوان مظنونات میتوانند به آن توجه کنند.
اقسام خطابه «مشاوری»، «منافری» و «مشاجری» است.(26) «مشاوری» در امری است که اذن یا منع را موجب شود، «منافری» مدح یا ذمّ را به دنبال دارد، و «مشاجری» متضمّن شکر یا شکایت یا اعتذار است. «منافری» و «مشاجری» میان دو خصم منعقد میگردند. معلوم است که حضرت درصدد بیان نفرت و مشاجره با خصم بود و از ایشان مشورتی در باب امری نخواسته بودند. حضرت مشاجرهای دارند که بیانگر شکایت ایشان از مردم زمان است: «اما شما، برای ما خاندان انتظار بلاها و فتنهها داشتید، و منتظر اخبار وحشت انگیز و دهشت آمیز بودید. چون اعلام جنگی میشد، خود را کنار میکشیدید و پهلو تهی میکردید، و در صحنه جنگ، به دشمن پشت مینمودید و فرار میکردید. چون پروردگار متعال، منزلت پیغمبران را برای پدرم محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم برگزید و اختیار نمود و آرامگاه برگزیدگانش را برای او پسندید و انتخاب نمود، در سینه های شما خار نفاق ظاهر شد و جامه دین کهنه و بیاهمیت گردید، گمراهان به سخن درآمدند و گمنام های پست و زبون قدر و منزلت یافتند، مرکب جهالت را در میدان بطالت دوانیدند و سر شیطان در آنجا که فرو رفته بود سر به درآورد. شما همه او را اجابت کردید و چشم به دنیا و متاع و منصب و جاه و جلال آن دوختید، او هم به وساوس خود شما را برانگیخت، و چون سبکبار و تهی مغز یافت، علیه اهل دین و ایمان به خشم و غضب درآورد، تا آنجا که بر شتر غیر پا نهادید و در آبخورگاه دیگران وارد شدید.»
حضرت سپس تصویری واقعی از آنها را پیش رویشان به تماشا نهاد، به وضعیت کنونی شان توجه کرد و بار دیگر حاضران را مخاطب ساخت و فرمود: «مردم! هنوز از درگذشت رسول خدا زمانی نگذشته، هنوز کفن او تازه است، هنوز زخم دل ما التیام نیافته، هنوز جسد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به خاک نرفته، بهانه گرفتید که ما از فتنه ترسیدیم و شما خود در آن فتنه ای که به دست خود ایجاد کردید، افتادید و کافران در جهنمِ محیط گرفتارند.»
در اینجا، باید احساس مردم را به مدد عقلشان آورد، باشد که موعظه شده، پند گیرند: «هیهات! چه دور است از شما تدبیر امور، شما چگونه میخواهید عهده دار امری شوید که از آن بی اطلاعید؟ شیطان شما را به کجا می کشاند؟
ای مردم! کتاب خدا در میان شماست، در هر امری حکمی نازل شده، احکام فروزان قرآن نشانه های آشکاری دارند، اوامر آن ظاهر، و نواهی آن روشنند. شما فرامین الهی را در امر و نهی پشتسر انداختید. ای مردم! شما پس از رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم، اندکی درنگ نکردید و در کار خدا نیندیشیدید. شما با برافروختن آتش فتنه و فساد، بدعتها نهادید و صدای شیطان گمراه کننده را اجابت نمودید و به پیروی آن، انوار دین را خاموش کردید و تضییع حق را شعار خود ساختید. شما هستید که سنّت های پیغمبر را محو نمودید و در پس پرده، به مکر و حیله و تزویر، آثار و مآثر دین مبین را به این زودی فراموش ساختید و بدعت های عرب جاهلیت را از نو شایع نمودید. شما خوشحال هستید که کینه ای را که از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در دل داشتید درباره خانواده اش به کار بردید، در حالی که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم شما را از شقاوت به سعادت رسانید، و ما هم بر ضررها و فتنه های شما مانند کسی که با کارد و نیزه، پوست او را پاره کنند صبر میکنیم، تا در پیشگاه حق و عدالت پروردگار وارد شویم. ای مردم! چه کسی از خداوند بهتر و محکم تر قضاوت میکند، اما برای آنان که ایمان به آخرت دارند؟ آیا شما نمیدانید که روز پاداشی هست؟»
ح. انواع تألیف خطابه و اصطلاحات آن
در خطابه، بیشتر بر «قیاس» و «تمثیل» تکیه میشود، هرچند گاهی نیز «استقراء» به کار میرود ـ البته لازم نیست که یقینی باشد، بلکه ظن غالب نیز کافی است. منتج نبودن در بعضی از موارد نیز منعی ندارد. استفاده از تمثیل و استقرای غیرجامع هم منعی ندارد. خطابه با توجه به تألیف صور آن اصطلاحاتی دارد:
1. تثبیت: عبارت است از: هر گفتاری که در خطابه حجت واقع میشود و مفید تصدیق ظنی به خود مطلوب است.
شاهدی از خطبه فدکیه: حضرت فاطمه علیهاالسلام برای تثبیت مدّعیات مقدس خویش گاهی از حجت های یقینی و گاهی از جملاتی که به لحاظ منطقی مفید تصدیقِ ظنی است استفاده فرموده اند.
2. ضمیر: هر قیاسی است که کبرای آن حذف شده باشد و چون در خطابه کبرا محذوف است ـ یا به خاطر اختصار و یا به خاطر پوشیده ماندن کذب کبرا ـ هر قیاسی را که در خطابه به کار رود، «ضمیر» خوانند؛ زیرا همواره یا غالبا کبرایش محذوف است.
3. تفکیر: همان ضمیر است که به اعتبار اشتمالش بر حد وسط، که محصول فکر و اندیشه است، «تفکیر» خوانده میشود.
4. اعتبار: تثبیت اگر تمثیل باشد «اعتبار» خوانده میشود. گفته میشود: اعتبار این امر را تأیید میکند.
5. برهان: هر اعتباری است که به سرعت نتیجه دهد. این «برهان» با برهان صناعات خمس متفاوت است و باید در آن دقت کرد.
6. موضع: هر مقدّمه ای است که میتواند جزئی از تثبیت واقع شود، خواه بالفعل مقدّمه باشد و یا صلاحیت آن را داشته باشد. «موضع» در این صنعت، با موضع در مبحث جدل متفاوت است.
7. تصدیر: مطلبی است که در ابتدای سخن به عنوان ابتدای بحث آورده میشود تا نوعی اشاره و دلالت بر غرض و مقصود خطیب باشد. «تصدیر» موجب آمادگی شنوندگان برای قبول میگردد.
8. اقتصاص: قصه یا داستان کوتاهی است که برای فراهم ساختن زمینه تصدیق به مطلوب و شرح و توضیح آن آورده میشود؛ زیرا نزد عامّه مردم، «قصه» از قویترین ادلّه به شمار میرود.
9. خاتمه: خلاصه ای از مسائل بیان شده است، همراه با مطالبی که بر پایان بحث و وداع با شنوندگان دلالت دارند؛ مانند دعا و خداحافظی و نظایر آن.
شواهدی از خطبه فدکیه: حضرت در برهان خویش، به آیات «ارث» اشاره میکند. بنابر سه دلیل، ارث برای حضرت محرز است:
1. آیاتی که دلالت بر میراث انبیا دارند؛
2. آیات مربوط به ارث؛
3. آیات مرتبط با وصایت.
«آیا شما گمان کردید من از پدرم بهره و نصیبی ندارم و از پدرم ارث نمیبرم؟ آیا میگویید: بین من و پدرم خویشاوندی نیست؟! آیا خداوند برای شما آیه ای بدین گونه فرستاده که مرا از فرزندی پدر خارج کنید و از ارث پدرم محرومم سازید؟ یا آنکه میگویید: اهل دو ملت از یکدیگر ارث نمیبرند؟ آیا من و پدرم از اهل یک ملت نیستیم که از این جهت، مرا از ارث پدر منع می کنید؟»
موارد استثنا از حکم دین به عنوان «موانع ارث» بیان شده اند. پس هر یک باید بررسی شوند تا معلوم گردد مطابق چه قاعده ای این امر واقع شده است. حضرت موارد را یک به یک مطرح ساخته، پاسخ آنها را بیان میکند.
موجبات ارث سه چیز دانسته شدهاند: «قرابت»، «نکاح» و «ولاء» که در اصطلاح، «نسب و سبب» نامیده میشوند. قرابت از نوع نسبی است.(27) کسانی که به واسطه خویشاوندی ارث میبرند سه دسته اند: دسته اول پدر و مادر و فرزندان میت هستند. در این خصوص، حضرت تنها وارث پیامبر میباشد. اگر وارث فقط یک نفر باشد همه مال میت به او میرسد. پس باید معلوم گردد که چرا حضرت را از حقش بازداشته اند.
منع ارث در مواردی تحقق پذیر است. مذاهب گوناگون مسلمانان اتفاق نظر دارند که موانع ارث عبارتند از: «اختلاف در دین»، «قتل مورّث توسط وارث»(28) و «رق»؛ به این معنا که کافر از مسلمان ارث نمیبرد، مرتد نیز از مسلمان ارث نمیبرد، چه ارتداد فطری باشد و چه ملّی.(29) اهل ادیان مختلف از یکدیگر ارث نمیبرند.(30) غالی و منکر ضرورت دین هم شامل این حکم هستند.(31) قاتل هم از مقتول ارث نمیبرد، اگر قتل عمد باشد.(32) «رق» هم به معنای بردگی است.
با این تفصیل، جای این سؤال است که کدامیک از این موانع درباره حضرت بوده که منجر به چنین حکمی شده است. روشن است که همه بهانه ها واهی بوده و حکم نادرستی صادر شده است و صدور این حکم منشأی نداشته، جز عدم وقوف به کتاب الهی و فرامین دینی. پس حضرت میفرماید: «آیا شما از پدرم و پسرعمّم علی علیهالسلام به قرآن داناترید؟ آیا به آخرت عقیده ندارید؟»
مخاطبان حضرت علاوه بر اینکه علم به دین ندارند، عقیده به آخرت هم ندارند، وگرنه چنین حکم نمیکردند. پس آنها نه به دین واقفند و نه به آخرت مؤمن. از اینرو، حضرت میفرماید: «اگر اینطور است، مرکب خلافت را بگیرید و تصاحب کنید تا در روز حشر، در پیشگاه خداوند دادخواهی کنم، و بدانید که محمّد صلی الله علیه و آله و سلم دادخواه بزرگی است، و خداوند حاکم به حق. وعده من و شما در قیامت در پیشگاه دیوان محاسبات الهی است. در آن وقت، معلوم میشود چه کسی زیانکار است. آن روز ندامت سودی ندهد.»
روز قیامت یوم الحق، یوم الحساب است. پس بهترین داوری به آن روز نهاده شده و خدا بهترین حاکم است.(33) شاید گفته شود حالا تا قیامت فرصت بسیار است. پس اکنون هرچه میخواهیم بکنیم! آخرین موعظه حضرت بیان نزدیکی آن روز است: «فردا زمانی است که به زودی میرسد و خواهید دید عذاب خوارکننده بر چه کسی است و عذاب جاودانی چه کسی را فرامیگیرد.» «وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیبا.» (احزاب: 63)
حضرت در خاتمه خطبه میفرماید: «ای مردم! مانند آفتاب بر همه مشهود است که من یگانه دختر باقیمانده پیغمبر خدا هستم، و محمّد صلی الله علیه و آله و سلم پدر من است. ای گروه مسلمانان! آیا سزاوار است جاه طلبان بر من غلبه نمایند و چیره شوند و حق مرا ببرند و شما از من حمایت نکنید، و بشنوید و ساکت بمانید؟ ای مردم! مانند آفتاب بر همه مشهود است که من یگانه دختر باقیمانده پیغمبر خدا هستم. ای مردم! آنچه گفتم به امید آنکه در شما تأثیر کند، نگفتم؛ زیرا میدانستم که کناره گرفتن شما از ما، با گوشت و پوست شما آمیخته است، و احساس کردم که مکر، دغل، فریب و وسوسه دلهای شما را فرا گرفته، ولی چون دردها و المها در سینه ام جمع شده اند، خواستم وظیفه خود را انجام داده باشم که نگویید: نمیدانستیم، و ضمنا دل را از حزن و اندوه خالی کرده باشم. این آهی است از سینه پر درد من که دیگر طاقت تحمّل آن را نداشتم و خواستم این اندوه را از دل بیرون افکنم و حجت را بر شما تمام کنم.
آیا پدرم محمّد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، نفرمود: هر کس را در فرزندش باید احترام نمود؟ احترام به فرزند، احترام به پدر است. اما شما چه زود دین خدا و آیین انسانیت را تغییر دادید و فراموش نمودید، و بدعت ها پدید آوردید و آنچه پدرم درباره من سفارش کرده بود، بر خلاف رفتار نمودید.
آنچه از شما میخواهم بر آن قدرت دارید؛ شما میتوانید از من حمایت کنید و احکام قرآن را زنده بدارید. شاید مردم عذرآورند که کاری از ما ساخته نیست، حکومت در دست دیگری است و ما چاره ای جز اطاعت نداریم.» (حضرت این عذر را روا نمی داند؛ زیرا مردم قدرت حمایت از حق و اجرای احکام الهی را دارند.)
آیا شما هم میگویید: محمّد صلی الله علیه و آله و سلم مرده است؟ آری، رحلت پیغمبر خدا مصیبتی بزرگ است که اثر آن در زمین، آسمان، کوه و دشت و صحرا و بیابان ظاهر و آشکار است.»
عذر دیگر مردم شاید این باشد که دیگر رسول خدا زنده نیست تا به فرمانش گردن نهیم. حضرت به این عذر نیز اشاره کرده، آن را مردود میشمارد؛ همانگونه که قرآن میفرماید: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلَ أَفَإِن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُم.» (آل عمران: 144)
پس طایفه های بزرگ «اوس» و «خزرج» را به نام مادرشان مخاطب ساخته، فرمود: «ای پسران قبیله ...! آیا سزاوار است که به ستم، ارث مرا ببرند؟ مرا از ارث پدرم محروم سازند و شما حاضر و ناظر باشید و دادخواهی مرا بشنوید و ساکت بمانید؟ همه شما مظلومیت مرا میدانید. شما همه صاحب افراد و اعداد و اسباب و ادوات جنگی و نیرو و قوّت و سپر و سلاح هستید. من شما را به یاری در اجرای حکم قرآن میخوانم. اما میدانم شما مرا اجابت نمیکنید، و با آنکه ناله مرا میشنوید، به فریاد من نمیرسید.»
در خطابه، باید از وجوه مثبت مردم یاد کرد و از آن برای تقویت امر مطلوب بهره جست. از اینرو، حضرت خطاب به مهاجران و انصار می فرماید: «در تاریخ، به شجاعت و دلاوری و مردانگی موصوف، و به نیکویی و صلاح معروفید. شما اشراف و برگزیدگان مردمی مسلمان بودید که به فضیلت برگزیده شدید و به خوبیها شهرت یافتید. شما را برای مقاتله با اعراب کافر انتخاب مینمودند، و شما گردن کشان روزگار را از پای درمی آورید، و هرگز از ما خاندان پیغمبر دوری نمیکردید و آنچه به شما امر می نمودیم فرمانبردار بودید تا چرخ های آسیای پربرکت اجتماع مسلمانان به حرکت درآمد و به گردش افتاد و نخوت و شرک و ذلّت، و دروغ و تهمت و نفاق از بین رفت و آتش کفر و شرک خاموش شد، و دعوت بت پرستی و هرج و مرج نابود، و نظام دین محکم و استوار و پایدار گردید.»
خطابه تزییناتی هم دارد؛ مانند آرایه های لفظی، ترتیب در کلام و بالا و پایین آوردن سخن؛(34) همان تزییناتی که در خطبه روشن بوده و گاهی موجب تردید در سند خطبه شده اند. عترت همسنگ قرآن است. پس کلام معصوم نیر برخوردار از بهترین و راستترین آرایه های ادبی است، از غلو و دروغ بری و به زیبایی بلاغت مزیّن است، و اینچنین است
خطبه فاطمیّه فدکیه.
خطبه حضرت حکایتی شیوا و بلیغ از تمام اصول و فروع دین است؛ تعلیمی از مبانی دین مبین اسلام برای مردمی که هنوز از پیامبر فاصله چندانی نگرفته اند، اما چه زود فراموش کردند که چه بودند و اکنون با عنایت خدا و پیامبر به چه خیری از دنیا و آخرت رسیده اند و بر سر میراث این پیامبر، کردند آنچه را کردند!
در میان همه عناوین، یک عنوان به مسئله «فدک» و «ارث» مربوط میشود، آن هم به عنوان بیان یک اصل و آن «ارث دختر از پدر» است؛ چه آنکه هنوز این مردم فراموش نکرده اند تا پیش از اسلام، دختران حق حیات هم نداشتند و با دست پدران خود، زنده به گور میشدند و امروز به یُمن اسلام و عدالت الهی، از همه حقوق بهره مندند. پس دوباره میتوان با بهانه ها و بدعت هایی حقوق آنها را زیر پا گذاشت. پیداست که اگر با دختر پیامبرشان چنین رفتار کنند، حالِ دیگر زنان جامعه چگونه خواهد شد! اگر امروز با جعل حدیث و اسناد آن به پیامبر، با متن آیات قرآنی که بیانگر ارث بری فرزندان انبیای الهی اند معارضه نمایند، بعدها چه بر سر قرآن خواهند آورد! اینجاست که قرآن و عترت در کنار هم قرار میگیرند تا اسلام برای همه عصرها و نسلها باقی بماند، و زهرا اولین حامی اسلام پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اولین قربانی در راه احیای دین میگردد.
خطیب باید بکوشد تا چند مسئله را رعایت کند:
1. پنهان کردن کبرا تا کلّیت نداشتن آن معلوم نگردد؛
2. پرهیز از آنکه سخنش منطقی و خشک و علمی و پیچیده باشد.
3. پرهیز از طولانی شدن سخن؛
4. شناخت انواع زیبایی ها و زشتیهای اشیا؛
5. آشنایی با موضوع بحث؛
6. استفاده درست از الفاظ مناسب؛
7. استفاده متعادل از استعاره و مجاز؛
8. رعایت نظم و ترتیب در خطابه.
نتیجه آنکه بهترین ابزار منطقی «خطابه» است، به شرط آنکه خطیب دارای استعداد ذاتی در این کار باشد و اسلوب آن را به خوبی فراگیرد. غرض از خطابه تمرین تهذیب نفس و کسب ملکه «عدالت» است که مرکّب است از: عفّت و سخاوت و شجاعت و حکمت.(35)
شواهدی از خطبه فدکیه: حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام از همه روشهای خطابه و انذار بهره جست و به فرمان الهی عمل نمود که فرمود: «ادْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَن» (نحل: 125) بر ایشان برهان آورد، پند و موعظه کرد و به بهترین وجه جدال نمود. اما دلها را جایی برای انذار نمانده بود. پس حضرت سخن آخر خود را بیان میدارد و آنها را از عاقبت سختی که به دست خود برای خویش رقم زده اند، خبر میدهد: «اکنون این شتر شیرده خلافت را بگیرید و ببرید، به ناحق غصب کنید و به آسودگی سوار شوید. اما بدانید که پای آن مجروح است و پشت وی زخم، و غبار و ننگ آن همیشه باقی است. این عمل غصب شما به غضب خداوند پیوسته است و این روش ناپسند شما به آتش روز جزا متصل. خداوند میداند آنچه را شما مرتکب میشوید و به زودی، ای ستمکاران! بازگشت خود را درمی یابید. غضب الهی و خواری در روز قیامت، به اضافه ننگ و خفّت دنیوی نتیجه مخالفت با اوامر الهی است. ای مردم! من دختر کسی هستم که شما را از عذاب دردناک بیم داد، و میبینم عذابی سخت شما را استقبال میکند. هر چه دلتان بخواهد بکنید؛ ما نیز آنچه بر حق است، میکنیم. شما منتظر نتیجه عمل خود باشید، ما هم منتظر روز تشخیص حق از باطل، و سعید از شقی هستیم.»
با توجه به تعریف خطابه «عبارتی که اقناع جمهور مردم را در حد امکان به دنبال دارد و علت استفاده از آن عدم ظرفیت عامه مردم از درک برهان و جدل است.»(36) بیانات حضرت از این رو، به «خطبه» معروف گشته اند که درصدد اقناع مخاطبانی بیان شده اند که ظرفیت پذیرش برهان را ندارند؛ یعنی ضعف شنوندگان، ایشان را وادار نموده است تا به جای برهان، از خطابه استفاده نماید. علاوه بر اینکه به گفته عالمان علم منطق تأثیر خطابه در مسائل اجتماعی از جدل و برهان بیشتر است.
حضرت به دلیل دیگری هم از این روش سود جسته، و آن احتمال تأثیر است. ایشان درصدد بوده است تا بر مستمعان تأثیری شگرف بگذارد و وظیفه خود را در احیای دین اسلام اجرا نماید. بدین دلیل، از روش «خطابه» بهره جسته است؛ همانگونه که فرزند گرامی اش، حضرت امام حسین علیهالسلام ، با اهدای خون، دین جدّ خویش را احیا نمود؛ زیرا برای مخاطبان شیوه های تبلیغی گوناگونی منظور شده اند. بنابراین، حضرت به منظور غایت اصلی خطابه، که همان بیان حق است، از اعوانی بهره میجوید، خود را معرفی میکند و حزن و غمش را در ماتم پدر آشکار میسازد. مخاطبش خلیفه است و حاضران در مسجد. داور همه آنهایی که در طول تاریخ خطبه را میشنوند و در آن تفکر میکنند، و حاکم خداست که بهترین حکم فرماست. «و هو أحکمُ الحاکمینَ.» متن خطبه و محتوای عالی مستتر در آن، قائل آن که فرمود «اِعلَموا أنّی فاطمة» و مقولٌ له در اینجا یعنی خدایی که همه را به انجام وظایف مأمور ساخته است و مدار خطبه فدکیه را تشکیل میدهند. بهره جستن حضرت از مبادی خطابه که استفاده از آرایه های لازم در خطابه که به آن اشاره شد از جمله ویژگی های خطابی حضرت در خطبه مورد نظر میباشد و اینچنین است این خطبه، بر زبان برترین بانوی جهان، بهترین مضامین در قالب خطابهای به نام فدکیه.
________________________________________
1 دکترای عرفان اسلامی و استادیار دانشگاه بوعلی سینا.
2. ر. ک. جلالالدین سیوطی، الدرّ المنثور، ج 4، ص 177 / محمّد بن حسن طوسی، تفسیر تبیان، ج 8، ص 228 / ابن شهر آشوب، مناقب، ج 1، ص 476.
3. نهجالبلاغه، خطبه 3.
4. ر. ک. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص 582.
5. ر. ک. به: همان، ص 586 / ابن عبد ربّه، عقدالفرید، ج 5، ص 12.
6. نهجالبلاغه، نامه 45 (به عثمان بن حنیف).
7. ر. ک. محمد نقی نقوی، سوگنامه فدک، ص 190.
8. علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد، ج 7، ص 49 / علاءالدین متقی، کنزالعمّال، ج 2، ص 158 / محمّد بن احمد ذهبی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 2، ص 228.
9. ابوالحسن بلاذری، فتوحالبلدان، ج 1، ص 37ـ38
10. به نقل از: محمّد روحانی علی آبادی، سیری در مصادر و اسناد خطبه حضرت فاطمه علیهاالسلام ، و نیز ر. ک. سیدجعفر شهیدی، زندگی فاطمه زهرا علیهاالسلام ، ص 124.
11. ر. ک. خواجه نصیرالدین طوسی، اساس الاقتباس، تهران، 1364، دانشگاه، چ 4، ص 530.
12. همان / ابومنصور حسن بن یوسف بن مطهر (علاّمه حلّی)، الجوهر النضید، ص 276.
13. حسن بن یوسف حلّی، الجوهر النضید، ص 276.
14. همان، ص 277.
15. همان.
16. احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، 1403 ق، ج 1، ص 100.
17. همان.
18. همان.
19. حسن بن یوسف حلّی، پیشین، ص 278.
20. همان.
21. همان.
22. همان، ص 279.
23. سیدجعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص 96ـ97.
24. همان، ص 279.
25. همان، ص 280.
26. همان، ص 284.
27. ر. ک. محمّدجواد مغنیه، الفقه علی مذاهب الخمسه، ص 498.
28. همان، ص 499.
29. همان، ص 500.
30. همان، ص 501.
31. همان، ص 501ـ502.
32. همان، ص 504ـ505.
33. ر. ک. بقره: 113 / آل عمران: 106 / نساء: 78 / انعام: 12 / اعراف: 57 / رعد: 2 / نحل: 38 / اسراء: 79 / کهف: 99 / مریم: 36.
34. همان، ص 296.
35. ر. ک. خواجه نصیرالدین طوسی، پیشین / محمّد مفتح، روش اندیشه / محمّد رضا مظفّر، المنطق / محمّد خوانساری، منطق صوری / علی شیروانی، آشنایی با علم منطق.
36. ر. ک. خواجه نصیرالدین طوسی، اساس الاقتباس، ص 530 / ابومنصور حسن بن یوسف بن مطهر (علاّمه حلّی)، الجوهر النضید، ص 276.